حدود دو ماه و نیم پیش، با یکی از عزیزترین رفقا صحبت میکردم. اون موقع، تازه پست
تبریک تعقل رو نوشته بودم. صحبتش شد، گفت که شخصا خودش به این موضع عقل عقیده داره یعنی عقل بر همه چیز اولویت داره، ولی یه حرف جالبی زد. گفت یه بخش بزرگی از فلسفه غرب، متعلق به همین مطلبه. که کلی حرف دارن که عقل، سقوط کرده. که عقل پس از خوردن میوه درخت ممنوعه، سقوط کرده و باید به کتب آسمانی نگریست، عوض اعتماد به عقل. (طبیعتا همه اش این نبود، چیزی که من یادمه اینه). بعد یه سوال ازم پرسید: تو چه جوابی به چنین موضعی میدی؟ شروع به حرف زدن که کردم، ارتباطمون قطع شد و متأسفانه بنده خدا نتونست دوباره کانکت شه و دیگه سر این موضوع صحبت نکردیم. چند شب پیش یادش افتادم، و گفتم بنویسم در موردش. در مورد ایمان کور.
جواب من اینه: یه بار دیگه استدلالشون رو بخونیم:
- عقل سقوط کرده. بعضی جاها دروغ میگه. (و به تبعش بسیاری وجدانیات، بسیاری حسن و قبح های عقلی)
+ از کجا مطمئنیم؟
- از کتاب مقدس.
+ کتاب مقدس از کجا معلوم راسته؟
- عقل نداری؟ این همه آدم که دروغ نمیگن.
+ آهان، یعنی عقل رو تعطیل کنم و به متنی اعتماد کنم که خلاف عقلمه.
- بله، ایمان اساسا یعنی همین.
+ اونوقت تو هم میشی حاکم دینی، آره؟ از طرف خدا؟
- متأسفانه با کمال تواضع، از روی وظیفه، این مسئولیت کمرشکن رو میپذیرم.
+ خر خودتی! (نتونستم جلو خودم رو بگیرم)
آخه آدم ...! من عقلم رو، که وجدان میکنمش، می یابمش، رو کنار بگذارم، به تو اطمینان کنم؟ چرا؟ چون تو این کتابی که امثال تو نشستین و تصویب کردین که درسته و بقیه نسخش رو سوزوندین، نوشته؟ واقعا چقدر من رو خر فرض کردی؟
در جنگ با این تدین، دو راه هست. یه راه اینکه بنشینیم تو کتابخونه و اثبات کنیم که بله، این کتاب، احتمال داره که توش دروغ باشه. راه دوم هم اینه که آتش بزنیم هر کسی که از ما میخواد که لقمه رو از دهان خودمون و ایتاممون بگیریم، و تو صندوقی بریزیم که یه عده بخورن و برامون کتابی که دیروز نوشتن رو بخونن. راه اول، راه آکادمیکشه. که البته مهمه و لازم. ولی متأسفانه خیلی اوقات این راه تبدیل میشه به یه دکان دیگه واسه خر کردن ملت. راه دوم، راهیه که ملت رو به حرکت وامیداره. منتها همیشه یه ایرادی از طرفداران راه اول به راه دوم گرفته میشه که این واسه من خیلی مهمه جوابش.
ایراد اینه که وقتی تو ملت رو به حرکت وامیداری و سلاح دستشون میدی، کار بدی میکنی. این ملت بیسواد، ممکنه کارهای خطایی هم بکنند (مثلا شیشه ماشین یه آدم بیگناه هم شکسته بشه) چطوری جواب خدا رو میدی؟
اینجاست که در جواب این حرف من جوش میارم. مرد حسابی، N ساله که دارن خون ملت رو میمکن، تو عین خیالت نیست، حالا قراره یه شیشه شکسته بشه، ناراحتی؟ این همه آدم فقیر و بدبخت شدن، این همه خانواده ها به خاطر فقر از هم پاشیده، شما در کتابخونه به مطالعه مشغولین؟ من روز قیامت می ایستم جلوی خدا و میگم خدایا، به جای دویست نفری که قرار بود بمیرن (و دارن می میرن)، بیست نفر دیگه کشته شدن. من تحمل دیدن این همه فقر و گرسنگی رو نداشتم. خدایا ببخش. یاد فیلم
Kingdom of Heaven افتادم، یه جا یه شوالیه میخواد تعداد زیادی از کشته ها رو بسوزونه که طاعون شهر رو که تحت محاصره است رو از بین نبره. یه کشیش میگه نه، اگه بسوزونی تا قیامت برنخواهند خاست. شوالیه میگه:
God will understand, my lord. And if he doesn't, then he is not God and we need not worry.
یه نکته ظریف دیگه هم زیر این مسئله نهفته است که خیلی مهمه و در موردش میخوام بنویسم و اونم اینه که یه سلاحی که کسانی که محافظه کارن، در مقابل دموکراسی برمیدارن و اونم اینه که دموکراسی، "سلطنة الدهماء" (حکومت توده، حکومت اراذل، حکومت یه عده بیسواد) است. من باور نمیکنم چطوری با گفتن این حرف خودشون رو راحت میکنن. خب هزار سال حکومت دست شما بود، (حکومت مذهبی، چه در کلیسا، چه در حوزه) ملت رو بیسواد نگه داشته بودین. خب پاشین ملت رو باسواد کنین. یا نه، وقتی سیستم جدید تدریس میاد هم با تمام وجود باهاش میجنگین؟ تازه، اقلا با مردم رو راست باشین. یه روز مردم، ملت بیدارند، یه روز دهماء؟ مبارک است إن شاء الله!
پانوشت: در مورد محافظه کاری میخوام بنویسم بعدا، توکل بر خدا.