در غرب لندن، یه پسر بچه ده ساله، از طبقه هیجدهم داشته با کوچه داد میزده، یه هو پنجره در میره، دستش رو به لبه پنجره میگیره و خودش رو نگه میداره، منتها بعد چند لحظه می بینه که نمیتونه دیگه خودش رو نگه داره، به برادر کوچکتر هشت سالش میگه: "I love you, bro" و سقوط میکنه...
مادرشون که با بچه دیگه دوسالش تو یه اتاق دیگه بوده، میگه: "It's such a waste of life"
از تصور حال اون برادر کوچکتر تا آخر عمرش، خیلی احوالم بهم ریخت...
مادرشون که با بچه دیگه دوسالش تو یه اتاق دیگه بوده، میگه: "It's such a waste of life"
از تصور حال اون برادر کوچکتر تا آخر عمرش، خیلی احوالم بهم ریخت...
0 comments:
ارسال یک نظر