۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

آخرین کلام

در غرب لندن، یه پسر بچه ده ساله، از طبقه هیجدهم داشته با کوچه داد میزده، یه هو پنجره در میره، دستش رو به لبه پنجره میگیره و خودش رو نگه میداره، منتها بعد چند لحظه می بینه که نمیتونه دیگه خودش رو نگه داره، به برادر کوچکتر هشت سالش میگه: "I love you, bro" و سقوط میکنه...
مادرشون که با بچه دیگه دوسالش تو یه اتاق دیگه بوده، میگه: "It's such a waste of life"
از تصور حال اون برادر کوچکتر تا آخر عمرش، خیلی احوالم بهم ریخت...