امیرحسین از بهشت نوشته بود.
خواست که از بهشت بنویسم، باید تأمل کنم.
ولی
متنش رو برای پدرم خوندم. یه کم صداشون گرفت، و یکی از شعرهای قدیمشون رو واسم خوندن.
این دو تیکه اش رو مینویسم.
بهشت شاید آواز قناری باشد
وقت گل کردن صبح
یا به هنگام غروب
بهشت شاید کوهی باشد
که سر قله ی آن
مرمر برف محبت خفته است
خیلی دوست داشتم پدرم رو اون قدیمها میشناختم، حیف که نبودم...
خواست که از بهشت بنویسم، باید تأمل کنم.
ولی
متنش رو برای پدرم خوندم. یه کم صداشون گرفت، و یکی از شعرهای قدیمشون رو واسم خوندن.
این دو تیکه اش رو مینویسم.
بهشت شاید آواز قناری باشد
وقت گل کردن صبح
یا به هنگام غروب
بهشت شاید کوهی باشد
که سر قله ی آن
مرمر برف محبت خفته است
خیلی دوست داشتم پدرم رو اون قدیمها میشناختم، حیف که نبودم...
6 comments:
بهشت جایی است که ایده آل های ناممکن ریاضی ممکن میشود. علی
به علی:
خیلی خوب بود. خیلی قشنگ بود. مبهوت شدم.
مال کسیه؟ خیلی قشنگ بود، پسر!
در مورد پی نوشتت:
این همون مساله ی رنج آور "همیشه دیر رسیدیم" ه.
به امیرجون(!):
دقیقا!
نه مال کسی نیست، بعد از نوشتن جوابت توی اون پستی که بحث میکردیم به نظرم رسید. علی
به علی: خیلی قشنگ بود. خیلی
دمت گرم
ارسال یک نظر