۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تأملاتی در علوم سیاسی، تفاوت دین و دین

یک مسئله ای هست، خیلی مهمه، باید حتما در موردش بنویسم تا بتونم بحث رو پیش ببرم.
اگر اینجا رو بخونین، عمیق تر می فهمین که منظورم چیه.
مسئله، سر تعریف مسئله دینه.
یه مثال بزنم، همه ما قضیه فیثاغورث رو قبول داریم. و اصل هنر فیثاغورث از نظر ما، درک قوی اش و استدلال هاش در فضای هندسه بود. ولی کسانی که تاریخ هندسه خوندن، یا به لحاظ تاریخ فلسفه مطالعه دارند میدونند که فرقه فیثاغوریان خیلی بیش از این بودند. عقاید دیگری داشتند، رفتارهای خاصی داشتند، و حتی ترور هم گویا کرده اند (به خاطر افشای سر گنگ بودن رادیکال دو).
من اینجا میخوام بین این دو، تمایز قائل بشم. بین قضایای فیثاغورث، و رفتارهای افراد معتقد به قضایای فیثاغورث. این تمایز امید دارم که روشن باشه. یعنی کسانی که اینجا رو میخونند، فیثاغوریند، به مفهوم اول، و مخالف فیثاغوریانند، به مفهوم دوم.
عین این تمایز رو، در مورد مفهوم دین هم باید قائل شد. یک وقت دین، به عنوان یه سری مسئله فکری مطرح میشه. یک وقت هست به عنوان خصوصیات یه جامعه ای که به اون دین معتقدند، مطرح میشه. اسلام دینه، جامعه عربستان هم مسلمانه. یکی ازم پرسید مسلمانی؟ گفتم اگه منظورت از لغت اسلام، اینه که به دین بن لادن و ... (اسم نمی برم!) معتقدم، نه، مسلمان نیستم. اگه منظورت اینه که الاسلام، هو التسلیم، چرا، دوست دارم فکر کنم که مسلمانم.
قطعا ارتباطاتی هست، بین یه سری تز فکری، آثار موجود در جامعه اش. یعنی فیثاغوریان عقاید دیگری داشتند که موجب اون مطالب میشد، ولی میخوام این تمایز روشن باشه. مثلا اینکه همه پزشک های یک مملکت خیلی آدم های مغروری باشند، دلیل نمیشه که پزشکی غلطه، هر چند باید تحقیق کرد که این مغرور بودن، چه آسیبی به رشد علم پزشکی میرسونه و ...
این مسئله، باعث کلی در هم ریختگی فکری شده. یعنی مثلا یه نفر از دیدگاه جامعه شناسی "دین" رو نقد میکنه، همه داد و فریادشون میره هوا. باباجان! داره خب خصوصیاتی که می بینه که دین در جامعه میگذاره رو مشاهده میکنه، بیان میکنه، تئوری میده. چه خبره؟ اصلا نگاه این آدم به دین، یه پدیده اجتماعیه، راه ورودش به بحث اینگونه است که "این مردم به چه چیزی معتقدند، و این چه تأثیری در رفتارشون میگذاره". اصلا راه ورودش به بحث این نیست که "دین، آن گونه که آورنده دین میگفت، چگونه باید باشه". رو این مسئله اونقدر دقت کنید، که خوب جا بیفته به امید خدا.

پ.ن. تا سکولاریسم، یک یاحسین دیگر...

بعدا نوشت: فراموش کردم این رو اضافه کنم که اگه دین، به عنوان یه تز عقیدتی مطرح میشه، خب، من به دینی عقیده دارم، و ازش دفاع میکنم، ولی وقتی دین رو بن لادن تعریف کنه، یا مثلا در جامعه بهش نگاه کنیم، من خیلی ازش خوشم نمی آد. یه پدیده تقلیدی، که باعث این همه جنایت روی زمین میشه، اصلا برای من جذاب نیست.

7 comments:

سيد عباس بني هاشم گفت...

ببین فضای اطلاعاتی داره کمی سنگین میشه... مثلا الآن بچه های دانشگاهمون دارند در نوشتن ایمیل های سیاسی در گروههای دانشکده احتیاط می کنند. این رو در وبلاگ نوشتنت در نظر بگیر که در راه نوشتن ممکنه مجبور بشی هزینه هایی بپردازی که اصلا برنامه پرداختنشون رو تا حالا نداشتی. بنابر این توصیه می کنم که از این به بعد به نام خودت به اینصورت وبلاگ ننویسی. اسمت رو تغییر بده و یا اینکه از «کلمات حساس» کمتر استفاده کن!

ناشناس گفت...

تا سكولاريسم ؟؟ شوخي بود يا جدي ؟
ميدوني ...چون ياد انديشه هاي امام علي (ع) افتادم. بعد گفتم اگر حرفت جدي باشه يعني چي اونوقت...
بنظرم يك سرش كن و بگو تا لائيك يه يا يزيد ديگر...هان ؟ بهتر نيست؟!!!

سيد عباس بني هاشم گفت...

کلمات معانی مختلفی را در ذهن ها تداعی می کنند...
گاهی اوقات کلمات اصلا کافی نیستند، آنچه می ماند معناست (یا به قول شما ایده ها!)

Mohammad KhoshZaban گفت...

به ناشناس:
صبر کن عزیز...

Mohammad KhoshZaban گفت...

به سيد عباس بني هاشم:
while the truncheon may be used in lieu of conversation, words will always retain their power
Words offer the means to meaning, and to those who'll listen, the enunciation of truth

ا.خ. گفت...

البته محمد جان بنویس از سکولاریسم !
جامعه امروز ما برای رهایی از آلودگی ها نیازمند دانستن است.
معلوم نیست چه زمانی مرجعیت رو سر حرف آوردند ؟ بعد هم شده ولایت فقیه ! خوب 100 سال دیگه ولایت فقیه میشه مثل مرجعیت.

به ناشناس : عقل رو پیشه کنی بهتر است از نقل !

ناشناس گفت...

علی(ع) شیعه نبود، همچنانکه سارتر اگزیستانسیالیست نبود و همچنانکه نیچه نیهیلیست نبود- علی شریعتی