۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

تأملاتی در علوم سیاسی - اصالت فرم یا معنا

مطلبی که میخوام بگم، شاید یکی از مهمترین و ریشه ای ترین اختلافات فکری بین جریانات فکری امروز و در طول تاریخه.
1- معنی لغت، در زمان و مکانش تعبیر میشود. یعنی چی؟ یعنی اگرآسمان، 10 قرن پیش، محل ستارگان بود، هر حرفی که در زمینه "آسمان" آن موقع زده میشد، باید در بستر زمانی همان روز بررسی بشه، نه امروز که آسمان، برای ما اتمسفر و پراش نور در آن شده است. منظورم چیه؟ مثلا اگه یه نفر ده قرن پیش گفت آسمان چه ستارگان زیبایی در خود جای داده، نمیشه مسخره اش کرد، یا گفت ستارگان در فضا هستند، نه آسمان. تعریف کلمه در دیروز و امروز، با هم فرق میکنه.
2- این اختلاف معنی، لزوما ربطی به پیشرفت علم نداره، گاهی مرتبط ما حیطه بحثه. مثلا وقتی یه معلم کلاس چهارم دبستان، به بچه ها میگه که بچه ها، مجذور هر عددی، از خودش بزرگتره یا مساویشه، داره حرف درستی میزنه، چرا؟ چون منظور و حیطه حرفش، اعداد طبیعی هستن. ولی اگه همین حرف رو کسی بزنه که حیطه بحثش، اعداد کسری بین صفر و یک رو هم شامل بشه، خب طبیعتا داره اشتباه میکنه.
3- غیر از خود حیطه، خیلی اوقات این لغات، یه پس زمینه ای با خودشون دارند. یعنی مثلا وقتی من دارم سر کلاس میگم بچه ها، به هر حرفی که معلمتون گفت گوش کنید، طبیعتا منظورم این نیست که اگه گفت خودتون رو از پنجره بندازید بیرون، بندازید بیرون! منظور من، و حیطه بحث من با توجه به محیط من، و شناختی که از من برای بچه ها حاصله، روشن میشه.
4- حالا مشکل کجا ایجاد میشه؟ از همون دوران دبستان، بسیار پیش می آمد که معلم چیزی میگفت، و خب، وقتی در حل مسئله، یا انجام کاری، من میخواستم خلاف اون چه که بعضی از دوستان فهمیده بودن عمل کنم، دعوا میشد. برای من روشن بود، که منظور معلم از جمله چیه، ولی از همون موقع، بعضی دقت به معنا نداشتن، و در ظاهر لغات گیر میکردن. الان میگم این مسئله بچه گانه، در سطح سیاست، چه فاجعه ای رو به بار میاره.
5- پس از رحلت پیامبر(ص)، این اختلاف عمق فکری، به اعلی درجه خودش رو نشون داد. یک طرف، حزبی بود، که میگفت پیامبر(ص) امر به شایسته ترین فرد برای حکومت کرده اند، و این شایسته ترین فرد، علی(ع) است، و اطاعت از او واجب. طرف دیگر، میگفت نه، "أطیعو الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم". هر کسی که "ولی أمر" باشد، اطاعتش واجب است. (+) و کسی که اطاعت نمیکند، و با مردم صحبت میکند و در خانه اش نشسته، اغتشاش گر است و در خانه اش را شده آتش میزنیم تا کانون فتنه از هم بپاشد و بیرونش بیاوریم. از اون موقع تا الان، تشیع، دو راه برای جواب دادن انتخاب کرده. یکی شیوه ایه که به لحاظ تاریخی، نشون میده که علی(ع) منصوب خدا بوده. و یه شیوه دیگه، حل این مشکل، از ریشه است، که تلاش میکنه به مخاطب یاد بده که "معنا" اصالت داره، نه "فرم". از همین جهت، به نظر من، شاید بهترین لغتی که برای خاستگاه فکری تشیع میشه انتخاب کرد، Reformist باشه.
6- این مشکل، مال دیروز و امروز نیست. همیشه این دعوا بوده. یک طرف، دائم به لغات، و به سطح جملات استناد میده، و یکی به معنا استناد میده، و طبیعتا برای فهم معنا، باید بیشتر از یکی دو جمله خواند. باید با پس زمینه فکری فرد مقابل آشنا شد، باید شرایط زمانش را فهمید، و برای همین جو تحصیلکرده، همیشه معناگراتر بوده، و از اون طرف، جناح های فرم گرا، دائم مردم را با استناد به لغات و سطح ظاهری کلمات، تحریک میکنند. ای کاش حوصله بود و مینوشتم از ماجرای تراویح، از قصه فتوحات اعراب بر ایران، از ... کسانی که خونده اند، میدونن که منظورم دقیقا چیه. همیشه این بدبختی برای ما وجود داشته.
7- اخیرا رسم شده، که یک سری از جملات مرحوم امام را هی علم میکنند بر علیه میرحسین موسوی، که: "بگويد من، من شوراي نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسي را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئيس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم ديگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحريك بكند، مفسد في الارض است و بايد با او دادگاه ها عمل مفسد في الارض بكنند" خب، اگه به صرف ظاهر این جمله کسی بخواد نگاه بکنه، بله، خود مرحوم امام هم مفسد فی الأرض بوده پس! ولی یه دقت بیشتر، روشن میکنه، که "اشخاص"، اصالت ندارن، "ارگان" ها، در صورتی که شیوه تشکیلشون، مورد قبول باشه، "حق" پیدا میکنند. مرحوم امام، هرگز چنین شورای نگهبانی را قبول نمی داشت. کیه که باور داره که شورای نگهبان بی طرفه؟ شورای نگهبانی که نماینده های مردم رو رد صلاحیت میکنه، یعنی به زور، به این "حق" خداداد مردم، تجاوز میکنه، هرگز مشروع نیست.
8- دوستانی هستند، که شیوه بحثشان، اینگونه است که به این عزیزان میگن که بالاخره ما حق راهپیمایی آزاد داریم یا نه؟ چرا حق ما رو میگیرید. و این هم شیوه صحیحیه. وقتی دولت، بعد از ظهر انتخابات، به ستادهای کاندیداها حمله میکنه، و قانون شکنی شروع میشه، وقتی نماینده های کاندیداها اجازه ورود به اتاق تجمیع آرا را ندارند، دیگر قانون شکسته شده، راه حل مردم چیست؟ راهپیمایی، که نشان بدهند که در شهری که کمتر از دو میلیون و سیصد و هفتاد هزار نفر رأی داده اند به موسوی، سه میلیون نفر اقلا به شهادت آقای قالیباف در خیابان حضور داشته اند، بماند که به ازای هر آدم، چند نفر در خانه مانده اند. وقتی که این حق مردم را هم پایمال کنیم، دیگه چه توقعی داریم؟ مردم دیگه چطور باید نشون بدن که تقلب شده؟ جز با حضور در خیابان؟
9- این مسئله تشخیص تفاوت بین فرم و محتوا، خیلی مسئله مهمیه. این رو بارها و بارها شنیده ام، مثلا استدلال میکنن که کمونیسم، جواب نمیده، چرا؟ چون شوروی فروریخت. خب، این مسخره است. خیلی فرق بود بین مارکسیسم-لنینیسم، و مزخرفات مائو و جنایات استالین. همین استدلال رو میکنن که مثلا اسلام دین جنایت و تجاوزه، خب بابا، خیلی فرق بود بین اسلام پیامبر(ص) و اسلام متجاوز عمر. به صرف اسم، که محتوا قابل رد کردن نیست.
10- این تشخیص تفاوت، خیلی گاهی در تاریخ مهمه. مثلا تامس جفرسون، نویسنده اعلامیه استقلال آمریکا (که واقعا فوق العاده است)، وقتی نوشت که all men are equal، خودش برده داشت. یعنی از نظر جفرسون، equality تضادی با برده داری نداشته در ذهنش. (کلا قضیه داستان منع برده داری، داستان خیلی جالبیه. سیر تاریخیش، واقعا آموزنده است در زمینه حرکات مدنی)
11- در مورد این بعدا بیشتر خواهم گفت، ولی عجالتا، وقتی در زبان مردم، به جای لغت "عالم" که مورد استفاده معصومینه، و همیشه اعتبارش از "علم" میاد، لغت "روحانی" مینشینه که اعتبارش از لباس و ارگانش میاد، هر چند کسی بگه که روحانی، همون عالمه، ولی عملا اعتباری مستقل از علم میاره. نشانه اش هم خیلی ساده است. نگاه کنین به لیست روحانیونی که قبول دارین، تلاش کنین جلو اسم هر کدوم، دو تا کتابی که ازشون خونده اید رو بنویسین، قطعا نمیتونین (اغلب افراد). ولی حالا لیست آدمهای غیر روحانی ای که قبول دارید رو بنویسید، لطفا جلو خودتون رو بگیرین که بیش از دو سه تا کتاب ننویسید! این به همین سادگی نشون میده، که "اعتبار" این روحانیون، دیگه متأسفانه به علمشون نیست، به "روحانیت" شونه. (اگه جلو هیچ کدوم از کسانی که قبول دارید، نمیتونید اسم کتابی بنویسید، براتون متأسفم، تو رو خدا یه کم مطالعه و تعقل کنید، اقلا در این ماه. نعره وا اسلاماه تون، به فلک نرسیده باشه، وقتی هنوز یک بار قرآن رو نخونده اید) در مورد این بعدا باز هم خواهم گفت.
12- گفتم نقل یه داستانی خالی از لطف نباشه. با یکی صحبت میکردم، که برادر من، وقتی قرآن میخونی، باید لغت رو در معناش دقت کنی، نه به صرف ظاهر، وگرنه کسی که آیه "و من کان في هذه أعمی فهو في الاخره أعمی و أضل سبیلا" رو بخونه به ظاهر، به این نتیجه میرسه که هر کسی که کوره، جهنمیه! برآشفت که نه، این معلومه که روشنه که منظور از کور، کوردله، گفتم این در سطح تو، روشنه، تو دقت به معنی داری میکنی، من ازت میخوام این رو جاهای دیگه هم ادامه بدی. بعد ناگهانی دوست همفکر، ولی کم سواد تر این بنده خدا رو که کنارمون بود رو صدا کردم، گفتم به نظرت معنی این آیه چیه؟ یعنی قرآن داره میگه کسی که کوره، جهنمیه؟ یه کم فکر کرد، بعد گفت آره دیگه! قیافه این رفیقمون دیدنی بود. بنده خدا مستأصل نگاه میکرد به دوستش، میگفت واقعا نمی فهمی؟ و من خنده ام گرفته بود، که ببین، چسبیدنت به ظاهر، کارت رو به اینجا میرسونه، حالا ببین من چه حالی دارم!

پ.ن - 1: شب نوزدهم ماه رمضان این رو نوشتم. شبی که شمشیر اصالت فرم، بر فرق محتوایی فرود آمد، که "تهدمت والله ارکان الهدی"...
پ.ن - 2: میتونین به عنوان لب کلام این پست، سخن شهید این ایام رو به خاطر بسپرین، و گول "کلمة حق"، فرمی که "یراد بها الباطل"، که معنای غلطی بوسیله استناد به سطح اون کلمه میشه رو نخورین.

2 comments:

میلاد گفت...

نیت خوب موفقیتت رو به ارمغان خواهد آورد. گرچه از بازی با لغت بسیار ضرر دیده ایم اما من این حرف ها رو می پسندم .

سيد عباس بني هاشم گفت...

شنیده ام که در مورد فرم و معنا حرفهای جالبی زده اند اما چیزی از کسی در این مورد نخونده ام... یادمه یکبار آقای دولتی درباره قرآن در ماه رمضان پارسال در موسسه اعراف صحبت کرد و به همین اشاره کرد که قرآن مانند هر کلامی ظاهری دارد و معنایی که متوقع است از این ظاهر استنباط بشود (یا نشود!) حرف آقای دولتی این بود که بریم به سمت اینکه این معنا رو بفهمیم، فهمیدنی!
آقای مقتدری اون موقع خیلی با حرفهای آقای دولتی حال کرد و شروع کرد از گفتن اینکه دیدگاه آقای دولتی چقدر با حرفهای فلسفه نمی دونم چی چیه امروز غرب مطابقت داره... ایناش رو خیلی نفهمیدم. چیزی رو که از اون موقع به یاد دارم، حیرت حاضران بود در مقابل سخنان استاد (من در جلسه صدا نداشتم و فقط فیدبک حضار بهم رسید!) و مهم تر از اون این حرف آقای مقتدریه که:
"وای از اینکه یک وقت این حرفها رو بری توی حوزه بزنی، همونجا دارت می زنند!" این حرف خیلی برام جالب بود... و به نظرم متاسفانه درسته.