این سه خط رو فردای عاشورا نوشتم، منتها نگذاشتم، چون نظرم عوض شد.
از ماجراهای این چند روز اخیر، فقط یک نتیجه میتونم بگیرم.
من اصلا از آنچه که درون ایران میگذره، واقع بینانه خبری ندارم.
طبیعیه که ژست "هر دو طرف باطل هستند" رو مزخرف میدونم، ولی حقیقتش اینه که نمیدونم دقیقا هر دو طرف چی میخوان، و دقیقا حرفشون چیه.
22 بهمن، با اینکه خیلی دیگه مونده بودم بیمارستان و خسته بودم (خواهم نوشت، یکی از استادام و یکی از رزیدنتها گویا نگران من هستن) ولی پا شدم رفتم برنامه ای که یکی دو تا از بچه های راستی ایرانی دانشگاهمون (یکی شون اصلا دانشگاه ما نیست! مال یه شهر دیگه است، به شدت راستیه، اون یکی مخالف احمدیه، ولی رهبری رو مخلصه و هاشمی رو یار رهبر میدونه - یادمه شب مناظره موسوی و احمدی نژاد تو فیس بوکش نوشته بود من و خانواده همگی در شوک دسته جمعی به سر می بریم!) برای 22 بهمن گذاشته بود. اصلا حوصله ندارم دینامیک انجمن شیعیان رو توضیح بدم، ولی اکثریت حلقه اصلی، ایرانی نیستن، و خیلی بچه های ماهین، اصلا هم سیاسی نیستن، یعنی اصلا خبر ندارن از ایران. خلاصه، اول سخنرانی، کمتر از یه ربع گذشته، یه عده پاشدن رفتن جلو، و سر و صدا و...
شرم آور بود. هر چقدر هم سخنران ها طرفدار باشن، از نظر من اهمیتی نداره. با داد و بیداد در سخنرانی ای که آخرش گفتن که سوال و جواب خواهد بود، چه نتیجه ای میخواین بگیرین؟ نمیدونم والا. حالا باحالیش اینجاست، این و این رو بخونین، تو فیلم یه لحظه من هستم! نشستم، صورتم تو دستامه که این دیگه چیه! عمرا کسی ببینه. بیرون که اومدیم، اون تندروه که مال دانشگاه ما هم نیس، مال یکی از شهرستان هاست، و مدتیه که به من میگه منافق، اومده بهم میگه دیدی دوستات رو؟ میگم دوستای من؟! بگذریم، اصلا حوصله نوشتن ندارم.
انجمن بچه شیعه های ما، که دو سال پیش، به زور تعداد جور کردیم که باقی بمونیم، که دور هم دو هفته یه بار جمع میشدیم، گپی میزدیم، بچه های همرشته (اکثریت اونایی که می اومدن، پزشکی بودن، یکی دو تا هم علوم مرتبط به پزشکی، یکی دو تا هم رشته های دیگه) با هم صحبت میکردن، دعای کمیل میخوندیم و سر یه موضوعی صحبت میکردیم، امسال که این پسره اومد (دو سال پیش هم دانشگاه بود، ولی نمی اومد) و این رفیقش رو برداشت آورد، حالا دعوت کردن یکی دو نفر رو که سیاسی بود، یعنی چی که "یکی از نهادهای وابسته به سفارت کودتا بنام انجمن اهل بیت در دانشگاه لندن (UCL)"؟ اگه قرار باشه بین اینها یکی رئیس انجمن باشه، احتمالا منم، هر سال ولی نخواستم، گفتم یکی دیگه رو رئیس گذاشتیم، اصلا ریاستی نیست، یکی بدبخته که باید فرم های دانشگاه رو پر کنه و یه کم خرکاری داره! بنده خداهایی که به لحاظ اطلاعات مذهبی، خیلی سطح کمی دارن، ولی دلهای پاکی دارن. چی چی میگن اینها؟ یکی از دخترهایی که پزشکی میخونه، اومده بود بیرون، از من میپرسید قضیه چی بود؟! من فکر میکردم برنامه مربوط به اربعینه! (کلا گویا ماها از زندگی پرتیم)
قیافه انگلیسی هایی که اومده بودن خیلی باحال بود، تو فیلم هم هستن، نشستن دارن نگاه میکنن! بچه های عرب هم که خبری ندارن، خیلی باحالن، دارن هاج و واج نگاه میکنن!
تعداد دوربین ها باور کردنی نبود! یه دختره بین معترضین بود، قیافه اش کاملا انگلیسی میزد، مونده بودم این به اینا چه ربطی داره؟ دوست دختر یکی از پسراست؟ بابا یا مامانش ایرانین؟ بگذریم...
این اتفاق، و یه سری اتفاقات دیگه، باعث شد خیلی جدی به یه مسائلی که گوشه ذهنم بود، فکر کنم. به زودی مینویسم.
پانوشت: آژیر آتش رو یکی شون زد، دیگه آتش نشانی و پلیس اومدن همه رو بیرون کردن.
از ماجراهای این چند روز اخیر، فقط یک نتیجه میتونم بگیرم.
من اصلا از آنچه که درون ایران میگذره، واقع بینانه خبری ندارم.
طبیعیه که ژست "هر دو طرف باطل هستند" رو مزخرف میدونم، ولی حقیقتش اینه که نمیدونم دقیقا هر دو طرف چی میخوان، و دقیقا حرفشون چیه.
22 بهمن، با اینکه خیلی دیگه مونده بودم بیمارستان و خسته بودم (خواهم نوشت، یکی از استادام و یکی از رزیدنتها گویا نگران من هستن) ولی پا شدم رفتم برنامه ای که یکی دو تا از بچه های راستی ایرانی دانشگاهمون (یکی شون اصلا دانشگاه ما نیست! مال یه شهر دیگه است، به شدت راستیه، اون یکی مخالف احمدیه، ولی رهبری رو مخلصه و هاشمی رو یار رهبر میدونه - یادمه شب مناظره موسوی و احمدی نژاد تو فیس بوکش نوشته بود من و خانواده همگی در شوک دسته جمعی به سر می بریم!) برای 22 بهمن گذاشته بود. اصلا حوصله ندارم دینامیک انجمن شیعیان رو توضیح بدم، ولی اکثریت حلقه اصلی، ایرانی نیستن، و خیلی بچه های ماهین، اصلا هم سیاسی نیستن، یعنی اصلا خبر ندارن از ایران. خلاصه، اول سخنرانی، کمتر از یه ربع گذشته، یه عده پاشدن رفتن جلو، و سر و صدا و...
شرم آور بود. هر چقدر هم سخنران ها طرفدار باشن، از نظر من اهمیتی نداره. با داد و بیداد در سخنرانی ای که آخرش گفتن که سوال و جواب خواهد بود، چه نتیجه ای میخواین بگیرین؟ نمیدونم والا. حالا باحالیش اینجاست، این و این رو بخونین، تو فیلم یه لحظه من هستم! نشستم، صورتم تو دستامه که این دیگه چیه! عمرا کسی ببینه. بیرون که اومدیم، اون تندروه که مال دانشگاه ما هم نیس، مال یکی از شهرستان هاست، و مدتیه که به من میگه منافق، اومده بهم میگه دیدی دوستات رو؟ میگم دوستای من؟! بگذریم، اصلا حوصله نوشتن ندارم.
انجمن بچه شیعه های ما، که دو سال پیش، به زور تعداد جور کردیم که باقی بمونیم، که دور هم دو هفته یه بار جمع میشدیم، گپی میزدیم، بچه های همرشته (اکثریت اونایی که می اومدن، پزشکی بودن، یکی دو تا هم علوم مرتبط به پزشکی، یکی دو تا هم رشته های دیگه) با هم صحبت میکردن، دعای کمیل میخوندیم و سر یه موضوعی صحبت میکردیم، امسال که این پسره اومد (دو سال پیش هم دانشگاه بود، ولی نمی اومد) و این رفیقش رو برداشت آورد، حالا دعوت کردن یکی دو نفر رو که سیاسی بود، یعنی چی که "یکی از نهادهای وابسته به سفارت کودتا بنام انجمن اهل بیت در دانشگاه لندن (UCL)"؟ اگه قرار باشه بین اینها یکی رئیس انجمن باشه، احتمالا منم، هر سال ولی نخواستم، گفتم یکی دیگه رو رئیس گذاشتیم، اصلا ریاستی نیست، یکی بدبخته که باید فرم های دانشگاه رو پر کنه و یه کم خرکاری داره! بنده خداهایی که به لحاظ اطلاعات مذهبی، خیلی سطح کمی دارن، ولی دلهای پاکی دارن. چی چی میگن اینها؟ یکی از دخترهایی که پزشکی میخونه، اومده بود بیرون، از من میپرسید قضیه چی بود؟! من فکر میکردم برنامه مربوط به اربعینه! (کلا گویا ماها از زندگی پرتیم)
قیافه انگلیسی هایی که اومده بودن خیلی باحال بود، تو فیلم هم هستن، نشستن دارن نگاه میکنن! بچه های عرب هم که خبری ندارن، خیلی باحالن، دارن هاج و واج نگاه میکنن!
تعداد دوربین ها باور کردنی نبود! یه دختره بین معترضین بود، قیافه اش کاملا انگلیسی میزد، مونده بودم این به اینا چه ربطی داره؟ دوست دختر یکی از پسراست؟ بابا یا مامانش ایرانین؟ بگذریم...
این اتفاق، و یه سری اتفاقات دیگه، باعث شد خیلی جدی به یه مسائلی که گوشه ذهنم بود، فکر کنم. به زودی مینویسم.
پانوشت: آژیر آتش رو یکی شون زد، دیگه آتش نشانی و پلیس اومدن همه رو بیرون کردن.
26 comments:
محمدجان... بازم علیرغم میل باطنیم که میخوام بیشتر از اینکه بنویسم بخونم، اما دلم نیومد این دو خط را برات نذارم. در مورد اون ژست کذایی باید نکته ای رو احیانا بهت متذکر بشم. همونطور که تو توی اون جمع (و امثال اون جمع) چیزهایی رو میدونی که بقیه نمیدونن و بخاطر همین علم تو به اون نکات، بعضی کارهای دیگران به نظرت اشتباه میان احتمال بده که شما هم با توجه به سن، تجربه، اطرافیان، مطالعات و خیلی دلایل دیگه از چیزهایی که بعضی ها ازش آگاهن آگاه نباشی. توی این یه مورد به شدت به این موضوع معتقدم که غالب مردم ما از چیزی که داره میگذره آگاه نیستن. مهم هم نیست که طرف چه رنگین. متوجهی منظورمو؟ به هر حال اگه دلت خواست میتونیم در موردش بایمیلم!!؟
راستی نذار از خسته شدن بترسوننت...
موفق باشی و پاینده.
1. حتی اگر ایران هم بودیم نمیشد بگیم که درک درستی از اوضاع داریم. هر طرف داستان که بایستی سخته که بتونی زاویه دید طرف مقابل را بفهمی. وسط وایستادن هم که در این شرایط یعنی مرگ! از دو طرف بهت تیر میزنن. هر طرف هم ویروس خودش را داره (تا جایی که اونوری ها باور میکنن که پاترولی که آدم زیر گرفته از نیروی انتظامی نبوده و توسط سبزی ها رونده شده!)
2. این قضایایی که تو دیدی نتیچه 30 سال خفقانه.
رسانه ملی که دروغ!
بهترین کار اینه که از بالا با دوربین google ببینیم. شاید مردم هایتی که دولت با اتوبوس آورده را بشود دید...
شاید!
http://www.worldpublicopinion.org/pipa/articles/brmiddleeastnafricara/652.php?nid=&id=&pnt=652&lb=
متوجه نشدم ژست «هر دو طرف باطل هستند» چرا اینقدر بده؟ خوب هستند دیگه! البته دو طرف حق هم هستند. حق و باطل در دو طرف دیده میشه. در ضمن هر دو طرف آنقدر متنوع هستند که گاهی معتدلهای دوطرف به هم نزدیکتر هستند تا معتدل یک طرف و تندروی همان طرف. معمولاً اعضای هر یک از دو طرف هم برای حمله به طرف مقابل، رفتارهای تندروهای طرف مقابل را مثال میزنند.
محمد جان مطمئنا چون در این انجمن حضور داشتی خودت بهتر می دونی . و همچنین این حرف هایی که می زنن رو هم خودت بهتر نقد می کنی ؟ من نمی تونم نظر بدم که آیا واقعا قرار بوده از انجمنی که شما ها ساختین سوء استفاده کنن یا نه چون کل قضیه رو هم نمی دونم .
اما مورد دو طرف :
در این مورد مدت هاست شاید از 19 خرداد به شک افتادم و بهت غیر مستقیم هم ندا دادم که با این روند حرکت بعضی اصلاح طلب ها هم لزوما موافق نیستم .(اون موقع علتش این بود که عده ای از این اصلاح طلب هایی که در این دفاتر تبلیغات می نشستند ، آن قدر خودشان را می گرفتند که انگار هنوز انتخابات برگزار نشده ، پیروزند و غنائم رو می خوان تقسیم کنند .)
الآن هم به نظرم اصلاح طلب ها خوب حرکت نمی کنند ...اما !!!
این جنبش و این حرکت هیچ ربطی به اصلاح طلب ها نداره ، درست همانطور که جنبش سبز به معنای موسوی نیست ...
در واقع این حرکت صدای داد مردمه که بعد سال ها الآن بیرون اومده.
مردمی که آزادی می خوان ( حالا تعریف این آزادی هر چی که می خواد باشه ! آزادی مطبوعات ، آزادی جنسیتی ، آزادی سیاسی ، آزادی مدنی ، آنارشیسم !!!!)
مهم اینه که حق مردمه که برای مملکتی که توش زندگی می کنند تصمیم بگیرند ، حتی اگر آنارشیسم بخواد حاکم بشه .
در دانشگاه ما هم اتفاق افتاده و من خیلی حرص خوردم بابتش .سر یه موضوع خاصی تجمع ایجاد می شد و لی می کشید به سیاست . بعد ما شرکت نمی کردیم و میومدن به ما تیکه می انداختن که کجاست اون آرمانتون چرا ازش دفاع نکردید .( نمی شد بگمدفاع از آرمانم همین در گوشه بودنه )
به هر حال هر جایی که هستیم جای خوبیه و دستآورد هامون خیلی خوبه .
حرفی که می خوام بزنم اینه که قبلا با این فکر که هر دو طرف یک چیزایی می خوان جلو اومد ، ولی بی عقلی از جانب راست و سکوت ها و استراتژی های نادرست و نابجا (بعضا) باعث شده این موج در دست هیچ کدام جا نگیره !
خاصیت جامعه آزاد رقابته و آدم قوی باید بیاد که بتونه موج سواری کنه .اگر ضعیف باشه از دستش در میره . فعلا این موج تبدیل شده به زلزله ( به معنی کامل کلمه)
یعنی ممکنه یک دفعه بیاد و با شدت زیاد و غیر قابل مهار .ولی اون دفعه معلوم نیست چه زمانیه هنوز ولی مهم اینه که جایی که ممکنه هر لحظه زلزله بیاد دیگه امن نیست .
برای محمدحسین.
ببین این نظرسنجی ارزشش واقعا صفره. این مثل اونه که زمون صدام با تلفن از مردم عراق نظرسنجی کنن که کردن و نتایج مسخره ای برای خودشون گرفتن. کی جرات داره پشت تلفن نظر واقعی اش را بگه. از کجا بفهمن کسی که اونور خطه تو وزارت اطلاعات (یا مثلا استخبارات) ننشسته.
به مغزی کوچک: (آقا این چه اسمیه انتخاب کردی، خطاب کردن شما با این اسم عذاب وجدان میاره! احساس میکنم دارم توهین میکنم)
بخش عمدهای از این نظرسنجیها قبل از انتخابات انجام شدن. قبل از انتخابات هم اصلاً فضا طوری نبود که گفتن این که به کی رأی میدی ترسناک باشه. بنابراین من نتیجه میگیرم که احمدینژاد در دور اول رأی کافی رو داشته و سبزهایی که ادعای تقلب کردند برحق نبودند. اما از این نظر که برخورد حکومت پس از انتخابات مناسب نبوده حق با اونهاست.
در مورد سایر سؤالات نظرسنجیها هم، من ارزش نظرسنجی رو به هیچ وجه «صفر» نمیدونم. شاهد من سؤالات حساسیه که مردم در اون پاسخهای غیر باب میل حکومت دادن، مثلاً این: http://www.globalsecurity.org/wmd/library/news/iran/2008/iran-080309-voa01.htm
یا مثلاً این که اکثر ایرانیان در تمام نظرسنجیها از ده سال پیش تا حالا خواستار مذاکره با آمریکا هستند (ماجرای نظرسنجی مؤسسهی آینده رو که یادتونه؟). اگر درصدهای پاسخهایی رو هم که هر سؤال گرفته نگاه کنی، میبینی که با این فرض «جواب دادن از روی ترس» ناسازگاریهایی دارند. مثلاً در بعضی از سؤالات حساستر، درصد مخالفان بیشتر از بعضی سؤالات کمتر حساسه (مثلاً در یک نظرسنجی ۱۷٪ گفتن اختیارات رهبر زیاد از حده، یا ۲۴٪ گفتن که روحانیون نباید حق وتو کردن تصمیمات غیراسلامی رو داشته باشن، و در همون نظرسنجی فقط ۱۰ درصد گفتن که احمدینژاد رو رئیسجمهور مشروع ایران نمیدونن). میدونم که اینها رو میشه یک جوری توجیه کرد، ولی درخواست من اینه که لطفاً یک نگاه دقیق و بیطرفانه به نتایج این نظرسنجی و بقیهی نظرسنجیهای اون سایت در مورد ایران بنداز.
من این رو که درصدی از مردم از روی ترس جواب میدن، کاملاً قبول دارم. ولی در این درصد نباید اغراق کرد. با توجه به این نظرسنجیها و اطلاعات عمومیام، تخمین من ۱۰٪ و حداکثر ۲۰٪ خطا به خاطر پاسخ به سؤالات حساس از روی ترس، اون هم در شرایط نسبتاً امنیتی بعد از انتخاباته.
و یک نکتهی دیگه: اصلاً این نظرسنجیها رو قبول نکن، ولی چه مدرکی وجود داره که عکسش رو بشه ثابت کرد؟ این که خود حکومت تا حدی در عدم اعتبار این نظرسنجیها مقصره قبول، ولی چه مدرکی هست که نشون بده اکثر مردم ناراضیاند؟ مشکل اینه که هر مدرکی دال بر حمایت مردم از جمهوری اسلامی با ارعاب یا مزدور بودن توجیه میشه، بنابراین اصولاً این موضوع قابل بحث نیست، چون تبدیل به یک مسألهی اثباتناپذیر شده! (هیچ آزمایشی رو نمیشه فرض کرد که حمایت مردم از نظام رو ثابت کنه) قبول دارم که خود حکومت در این زمینه مقصره، ولی ما هم -به عنوان ناظر بیطرف- نباید خودمون رو فریب بدیم و همهی شواهد رو چشمبسته دروغین بخوانیم.
من فکر کنم کسانی که در خارج زندگی میکنند (و همچنین مخالفان حکومت در داخل)، تصوری که از فضای امنیتی در ایران دارن یک مقدار اغراق شدهست. مقایسه با صدام خیلی ناعادلانهست به نظرم.
اصلاحیه:
گفتم «سبزهایی که ادعای تقلب کردند برحق نبودند» ولی این جمله ممکنه تهمت باشه (با این فرض که تقلب ممکنه در حدی که نتیجهی انتخابات عوض نشده باشه اتفاق افتاده باشه) و اصلاح میکنم:
سبزهایی که ادعای تقلب مؤثر در نتیجه رو کردند -احتمالاً- برحق نبودند.
به حمیدرضا:
من که مخلصم استاد. طبیعیه که همیشه احتمال اینکه اشتباه کنم هست. علی ای حال اگر ایمیل بزنید، لطف میکنید.
به مغزی کوچک:
توضیح این شماره 2 شما رو، باید فکر کنم یه پست بنویسم! گاهی دلم تنگ میشه واسه سریع فهمیدن ها!
یک نکته دیگه هم هست، اونم اینه که اصلا تغییر این اذهان، چگونه انجام میشه؟
راستی، خبری ازتون نیست مدتیه ها!
به محمد حسین:
فرق هست بین "هر دو طرف باطل هستند" و "در هر دو طرف باطل وجود دارد". در جنگ صفین، در هر دوطرف باطل وجود دارند. ولی؟ آفرین! یهودی هم اگر به او ظلم شود، باید از حقوقش دفاع کرد. این رو بخون.
یه نکته کلیدی هم نوشته بودی: "این موضوع قابل بحث نیست"، احسنت. قصه میدونی چیه؟ دو نفر پشت شیشه هستند، دارند بحث میکنند، بعد یکی با چماق شروع میکنه اون یکی رو زدن. بله، قابل بحث نیست که حق به جانب کدوم طرفه، ولی میشه یه حدس هایی زد! علی أی حال، فعلا چماق رو از دست طرف مقابل که مطمئنی باید گرفت؟ بسم الله. چماق رو از دستش بگیر، تا به اطلاعات دسترسی بشه پیدا کرد، تا زمانی که دسترسی به اطلاعات نیست، جلوی سانسورچی بایست.
به ا.خ.:
ای کاش میشد حرف زد!
به محمد:
در مورد وجود باطل در دو طرف، و تفاوتش با باطل بودن دو طرف، حق با شماست؛ اگر نظرم قابل ویرایش بود، اصلاح میکردم ولی به نظرم منظورم روشن بود. اما تا مثالت از جنگ صفین را ندیده بودم، به این جنبهش فکر نکرده بودم که ممکن است یکی از دو طرف «جبهه»ی حق باشد، هرچند باطل هم داشته باشد. این مسألهی جالبی است، ظاهراً باید اندازهی حقها و باطلها را با هم جمع کرد و طرفی را که وزن حق بیشتری دارد حق گرفت! اما این هم اصلاً آسان نیست. مخدوش نامیدن نتیجهی یک انتخابات بدون مدارک کافی ظلم بزرگتری است یا سرکوب کردن معترضان به نتیجهی انتخابات؟ دو طرف نظرهای متفاوتی دارند (آقای خامنهای که رسماً گفت ظلم اول بزرگتر بود، و نظر معترضان هم که روشن است). فکر کنم اگر بخواهیم استدلال کنیم نهایت مسأله به مشروعیت حکومت فعلی برگردد و این که آیا هدف -چه حفظ حکومت فعلی باشد چه مقابله با آن- وسیله را توجیه میکند یا نه.
در مورد سانسور و چماق، از جهت دیگری هم میشود به موضوع نگاه کرد. توی مثالی که زدی، فرض کن حق با نفر سمت راسته ولی نفر سمت چپ که فکر میکنه حق با خودشه، عدهای از طرفداراشو میآره تا علیه نفر سمت راست شعار بدن و نگذارن حرف بزنه. احیاناً توی این شلوغی چند تا سنگ و چوب هم به طرف نفر سمت راست پرت میشه ولی نفر سمت چپ میگه اونها کار ما نبود و ما تأییدش نمیکنیم. نفر سمت راست میبینه اگر بخواد همین طوری فقط با صحبت کردن پیش بره یکی از این سنگها میخوره توی سرش و آسیب جدی میبینه. حالا متوسل به چماق میشه تا جون خودش رو نجات بده.
اصلاً نمیخوام بگم این مثال حتماً مطابق اتفاقات این چند ماههست، میخوام بگم سرکوب شدن لزوماً به معنی برحق بودن نیست. به هر حال شاهد اتفاقات پیش آمده بودیم و مسأله به سادگی مثالی که آوردی نیست.
در مورد قابل بحث نبودن موضوع، من بحثم این بود که ما به عنوان ناظر عادل و بدون قدرت اجرایی، چطور باید با شواهد موجود برخورد کنیم تا به واقعیت برسیم؛ آیا منطقیه که به خاطر وجود سانسور و سرکوب، احساساتی بشیم و با اغراق در تأثیر سانسور، شواهد علیه طرف ضعیف رو نادیده بگیریم؟ به عبارتی خودمون رو که نمیخوایم فریب بدیم؛ چرا صورت مسأله رو طوری تعریف کنیم که جوابش از قبل معلوم باشه؟
برای محمدحسین
محمد حسین عزیز. قبول نمیشه هیچ حرف قطعی ای زد. ولی آیا خود این نشونه بدی نیست که ما هیچ آمار قابل اطمینانی از اینکه کدوم طرف وزنش میچربه نداریم. چرا مثلا در انتخابات آمریکا هرروز نظرسنجی ها منتشر میشه ولی در ایران نظرسنجی ها محرمانه است. منظورم اینه که شاید حضرات چیزی میدونن که نظرسنجی اینقدر کار شاقی شده. عباس عبدی که یادتون نرفته.
دوم اینکه، من با یه نیم نگاه به فضای اینترنت (که قبول دارم متوسط جامعه را نشون نمیده) معتقدم که در مجموع مخالفین بیشتر از موافقین هستن.
دست آخر. اسمم اونقدر هم ضایع نیست! میتونی صدام کنی بیندیش.
محمد جان مدتیه سرم فوق العاده شلوغه. کتاب ممتیکز را هم خریدم. بالای لیسته. ولی کتابی که دستمه باید اول تموم شه. خلاصه دیگه فرصتهای خالیم کلا صفر شده.
راستی در مورد اون ایمیلها هم باید ادامه بدیم. یه ایمیل امروز برات میزنم. خیلی بهش فکر کردم. بد نیست یه خلاصه بهت بدم و بریم مرحله بعد.
به محمدحسین:
مسئله وزن حق یا باطل نیست. طرف هیچ کس رو هیچ وقت نگیر. همیشه در هر امری، طرف حق رو بگیر. قطعا و یقینا در جناح سبز، موجوداتی هستن که من اصلا خوشم نمی آد ازشون، و واسه همین هم دفاع نمیکنم، حرفهایی هست که من بدم میاد، و واسه همین دفاع نمیکنم، اما هر کسی "حق" داره که زندگی کنه، و حرف بزنه، من از این "حق" دفاع میکنم، ولو خوشم نیاد از اون حرفها. یادت نره حرف امام سجاد رو که اگر قاتل پدرم به من شمشیرش رو امانت داده بود و از من میخواست، بهش میدادم. دقت کن به تمایز مفهوم حق و شایستگی، برات لینکش رو گذاشتم.
اینکه کسی بگه نتیجه انتخابات رو قبول نداره، جرم نیست. دقت کن، کسی ولایت امیرالمؤمنین رو هم قبول نداشته باشه، خدا رو هم قبول نداشته باشه، جرم نیست. دقت کن، حرفش ممکنه غلط باشه، ولی "حق" داره حرفش رو بزنه. یادت باشه، اگر چه زبیر اشتباه کرده باشه، قاتل زبیر در آتشه. این خیلی مهمه. حضرت علی(ع) قاتلین عثمان رو لعنت کردند. اینها خیلی مهم هستند.
حضرت علی (ع) در اون شرایط، در اون درگیری داخلی، خوارج رو کاری داشتند؟ نه. ولی امیرشان، اون یار عزیز مخلص، پاش رو کج میگذاره یه ذره، میره یه مجلس ثروتمندان، حضرت اون نامه رو مینویسند. آیا برخورد ما در چند ماه اخیر، این بوده؟ آیا جلوی "حق" حرف زدن رو نگرفتیم و کوچکترین اشتباه خودمان رو محکوم کردیم؟ یا همه طرف مقابل رو در زندان به صف کردیم و هر اتفاقی افتاد، از ریشه منکر شدیم؟ پسر، کوی دانشگاه چی شد؟ هشت ماه گذشته! چی شد پس؟
اما حرف آخرت، دقیقا حرف خوبیه. منتها این چیزیه که هنوز اتفاق نیفتاده. و تمام ترس من هم از این جنگ داخلیه. وقتی به خواهر یا برادر کسی تجاوز بشه، بعد بریزن شبها خونه شون، تهدیدش کنن به سکوت، توقع داری وقتی چماقدار می بینه، دیالوگ رومئو ژولیت بخونه؟ دقت کن، صحیح نیست، درست نیست، ولی "طبیعیه" (از صد نفر که بهشون فحش بدی، نود و نه نفر بهت جواب میدن، هر چند صحیح نیست، طبیعیه) بعد از این همه وقت هیچ کاری نکردن، خب توقع چیز دیگری داری؟
و من هم دقیقا از همین میترسم. اگر جناح سبز وارد این بازی کتک زدن بشه، مثل زمان انقلاب، یا باید انقلاب شه (که مضراتش اونقدر زیاده امروز که نیازی به گفتن نیست، هرچند به نظرم عملی هم نیست) یا جنگ داخلی و ایجاد درگیری حتی در خانواده ها، کار رو به تفکیک مملکت ممکنه بکشونه.
ما به عنوان ناظر عادل، باید بگیم هشت ماهه نتونستین پیدا کنین حمله کنندگان به کوی دانشگاه رو، نتونستین عوامل تجاوز به مردم رو بگیرین، چطور همون روز اول، و هر روز، دارین از این طرف بدون جرم میگیرین؟
جواب مسئله، معلوم نیست، جواب مسئله در فضایی معلوم میشه که همه بتونن حرف بزنن، اگه به هیچ طرفی اعتماد نداری، اقلا فضایی ایجاد کن که طرفین بتونن حرف بزنن. هیئتی مورد قبول طرفین، شروع خوبیه (چه جالب! هاشمی هم همینا رو گفته بود)
تلاش کن فضا رو درست کنی، خود مسئله بعدا روشن خواهد شد. به قول ریچارد ررتی:
Take Care of Freedom and Truth Will Take Care of Itself
Richard Rorty
راستی، این هم خوندنیه.
قربانت
به مغزی کوچک - بیندیش و محمد خوشزبان
کلاً که حرفهاتون درسته. فقط یک نکتهای هست: یک وقت هست ما میخواهیم واقعیت خارجی را پیدا کنیم (مثلاً این که آیا اکثریت طرفدار نظام هستند یا مخالف آن)، یک وقت هست میخواهیم راجع به خوبی و بدی یک کار نظر دهیم و به یک نفر توصیه کنیم (مثلاً این که حکومت نباید ظلم و سانسور بکنه یا این که مخدوش خواندن انتخابات بدون مدارک کافی کاری ناپسند بود). در حالت دوم ما راجع به یک واقعیت خارجی نظر نمیدهیم بلکه راجع به «خوبی» و «بدی» یک «فعل» نظر میدهیم. به نظر من باید به این تمایز دقت کرد (مثلاً گفتن این که در انتخابات تقلب نشده به معنای توصیه به سرکوب سبزها نیست)، و در حالت دوم هم باید مشخص کرد داریم دقیقاً راجع به خوبی یا بدی چه کاری قضاوت میکنیم یا به چه کسی توصیه میکنیم (به حکومت، به سبزها، یا به یک ناظر بیطرف).
من نظرم این بود که سبزها در اقلیت هستند (نظر من راجع به یک واقعیت خارجی) و توصیهام به ناظران بیطرف این بود که سعی کنند تمام شواهد را بیطرفانه در نظر بگیرند و مسأله را از دید هر دو طرف ببینند. در عین حال معتقدم که حکومت نباید سبزها را سرکوب میکرد و الان هم باید عملکرد گذشتهاش را جبران کند (قضاوت من راجع به خوبی و بدی کارها)، هرچند موضوع اصلی بحث من این نبود.
حالا چند تا نکتهی فرعی:
به «بیندیش»:
به نظرم یک موضوع نباید ما را گمراه کند و آن نتایج خلاف انتظار حکومت در محدود کردن مخالفان است. محدود کردن مخالفان، باعث میشود تا آنها -حتی اگر اقلیت باشند- رادیکالتر شوند، صدایشان را بلندتر کنند، از رسانهها برای رساندن پیامشان بیشتر استفاده کنند، احساسات بیشتری برانگیزند و موافقان حکومت منفعل شوند (به خصوص که میبینند نظرشان دارد توسط رسانههای رسمی گفته میشود). ضمن این که مخالفان همیشه از این حربه استفاده میکنند که «چون ما را محدود کردید یعنی این که میترسید اکثریت با ما باشد» در حالی که احتمالش زیاد است که یک حکومت، اقلیت را -با علم به اقلیت بودن آنها- سرکوب کند چون نمیخواهد آن اقلیت علیه حکومت فعالیت کنند. من فکر میکنم قضاوت ما به عنوان ناظر بیطرف نباید تحت تأثیر این فضا قرار بگیرد، و وقتی فضا این طور تند میشود، باید به محکم*ترین* شواهد موجود پناه ببریم و حواسمان به بایاسی که سانسور، علیه خودِ حکومت ایجاد میکند باشد.
به محمد:
چند تا نکته به نظرم هست که فقط فهرستشون میکنم تا بحث پراکنده نشه و اگر دوست و وقت داشتی راجع به هر کدومشون صحبت کنیم:
۱. دقیقاً حرفت درسته که باید همیشه از حق -هر طرفی که باشد- دفاع کرد. اما برای انتخاب بین جبههی حضرت علی علیهالسلام، معاویه و انفعال، آیا نباید وزن حق و باطلها را سنجید؟
۲. من در این شک دارم که باید همیشه از آزادی بیان دفاع کرد. گاهی با حرف زدن میشه حتی قتل انجام داد، مثلاً وقتی داخل یک سالن شلوغ هستیم، صرفاً با داد زدن «آتیش!!» میتوانیم منجر به زخمی یا کشته شدن مردم شویم. همین را به صحنههای اجتماعی-سیاسی تعمیم بده.
۳. در این هم شک دارم که آزادی بیان لزوماً به برتری «حق» منجر بشه. احتمال دارد به برتری طرفی که امکانات و مهارت رسانهای بیشتری دارد منجر بشه.
۴. به نظر من امکان داره که برخی حکومتها «با نیت خیر» آزادی بیان رو محدود کنند، حتی در مواردی که حق با اونهاست (هر چند همانطور که خطاب به «بیندیش» گفتم گاهی این کار به ضرر خود حکومت تموم میشه). مثالم اعدام شاعران در فتح مکه است. قبول دارم که مرز بین «نیت خیر» و «نیت شر» در اینجا خیلی خیلی باریکه و چه بسا تشخیصش برای غیرمعصوم غیرممکن. اما با توجه به بند قبل، باید چه کار کرد؟ صادقانه بگویم، نمیدانم.
به محمد حسین:
پسر، تو حتما باید بخونی. تو داری فکر میکنی، و قدم به قدم داری میای، ولی این فکر ها همه مفصل شده و در موردش بحث هم شده، این ها اصلا چیزی نیست که من برات توضیح بدم، هر چند لذت بخشه اینکه می بینم داری دقیقا مسیر فلاسفه رو دنبال میکنی. میدونی، سوالاتت، مثل سوالهای بچه اول دبیرستانی ای می مونه که هنوز دو بخش بعدی کتاب رو نخونده!
- تو میتونی نظر داشته باشی که سبز ها در اقلیت هستند، ولی این بیشتر از یه برداشت شخصی نیست، ارزش نداره، چون خودت میدونی که اطلاعات تو بشدت از یه طرف محدوده. من میتونم نظر بدم که ایرانی ها اکثرا بی دین هستند، یا متدین هستند یا ... ولی تا وقتی آماری نیست، اینها به شدت تحت تأثیر بایاس شخصی هستند، نشونی اش هم اینه که همه کسانی که معتقد به این هستن، غالبا قبل از انتخابات راست گرا بودن. یه نوع خاصش، بهش میگن confirmation bias.
- ببین، هی من میگم، گویا با دقت نمیخونی، وقتی من نمیتونم مدارکم رو درمورد مخدوش بودن انتخابات عرضه کنم، اینکه تو هی تکرار کنی مدرک کافی نداری، حرف مفته. مثل این می مونه که تو بری تو عربستان (این تجربه شخصیمه) و طرف به تو بگه فلان روایت وجود نداره، تو کتابش رو که نداری نشونش بدی (چون اگه میداشتی، تو مرز ازت میگرفتن!) اونوقت طرف یه نگاهی به شاگردانش میکنه، و یه لحن حق به جانب میگیره و میگه درسته که نباید سرکوب کرد کتاب ها رو، ولی میدونین که مدرکی وجود نداره. عزیز من، هیچ کسی به دلیل چیزی رو سانسور نمیکنه. وقتی ابوبکر احادیث رو میسوزونه، علت داره، وقتی کتابهایی جزو کتب ممنوعه میشن، علت دارن، اینها سهوی نیست، اینقدر ساده اندیش نباش.
- این رو به حضرت علی(ع) باید بری یاد بدی، که وقتی حکومت رو بهت عرضه میکنن در شورای عمر، یه بله بگو، بعدا بزن زیرش. متأسفانه حضرت امیر فهمشون به این مطلب قد نمیداده.
- در انتخاب جبهه حضرت علی و معاویه، مسئله جبهه نیست! مسئله اینه که یه طرف میخواد صحبت کنه، یه طرف میخواد بزنه بکشه. برو وایستا، مثل حضرت علی بگو که نکشین. هی نماینده بفرست. چرا اینقدر شما ها عجله دارین برای لشکر کشی؟ حضرت علی یک سال و نیم خوارج هر چی از دهنشون در اومد، چیزی نگفتن، تازه دست به شمشیر هم که بردن، اونقدر نامه و نماینده فرستادن که تعدادشون از چند هزار، به هزار تا (دقیقش خاطرم نیست) تقلیل پیدا کرد. بابا، چرا اینقدر سریع میخواین بکشین و تکلیف روشن کنین؟ این تشنه بودن به خون از کجا میاد؟ خوندی توصیه حضرت امیر رو به مالک اشتر؟
- مسئله آزادی بیان، مسئله مفصلیه، این مثال ها خنده دار تر از اون هستن که بخوام وقت بگذارم. در کنار آزادی بیان، مسئولیت در قبال بیان هم وجود داره. اگه کسی ادعا کرد که فلانی، بهمانه، میشه طرف در دادگاه درخواست اثبات کنه، و اگه نتونه، جریمه بگیره. منتها این دادگاه باید مستقل از اون طرف باشه. علی الحساب، شرایط ایران، فکر نمیکنم حتی به گرد پای زمان خوارج در کوفه هم رسیده باشه، باید فهم بیشتری به خرج میدادن آقایون.
...
...
- این کلک "منع آزادی" برای حفظ "امنیت"، کلک به شدت کلاسیکیه. خودت به این فکر کن که اگه بخوای این اجازه رو دست کسی بدی، فردا اگه اومدن خانه حضرت علی(ع) رو به جرم اغتشاشگری و فتنه گری (دقیقا این لغات یادته دیگه؟) سوزوندن، صدات در نیاد که آقا، ما فقط در خانه نشستیم و صحبت میکنیم. فرق جامعه انسانی و فاشیستی، فقط در اینکه چه کسانی کشته میشن نیست! بلکه در متد برخورد با افراده.
- حق طلبانی که اینقدر توانایی و حوصله وقت گذاری واسه پخش حقیقتشون ندارن، همون بهتر که از بین برن. پسر، سی ساله که هنوز تو مملکت ما آقایون مهارت رسانه ای ندارن؟! دیگه چی میخوان؟ روزنامه ای هست که نبسته اند؟ کانالی هست که از دستشون خارجه؟ این حرف ها رو از یه آدم آمریکایی میتونم بشنوم (هر چند جوابم اینقدر ساده اندیشانه نیست، چون اگه قرار باشه توانایی بستن کسی داشته باشه، اون طرف همچنان احتمالش هست زورش بیشتر برسه! و اساسا من بستن رو ناشایسته میدونم) ولی از تو دیگه نه.
- آخرین حرفت، عالی بود. بله، ممکنه کسی با "نیت خیر" آزادی بیان رو محدود کنه، ولی این شایسته نیست. کسی ممکنه با نیت خیر نگذاره دیگری سیگار بکشه، ولی شایسته نیست (ممکنه در روابط شخصی این وجود داشته باشه، که توضیح تمایزش مفصله، میگذرم) . اما وقتی حکومتی با زور و کتک و تفنگ و زندان چیزی رو محدود میکنه، همیشه بدون یه انگلی وجود داره که تغذیه خواهد کرد. دیکتاتوری، بد نیست چون پدر بزرگان ما گفتن که بده، دیکتاتوری ناچارا فساد خیزه. فلسفه گردش قدرت و ... هم همینه. ای کاش میشد صحبت کنیم، مفصل همه اینها رو برات میگفتم. خیلی نسبت به تابستون پارسال داری بهتر فکر میکنی پسر، راه زیادی دیگه نداری تا زیر پای همه اینها رو کشیدن، فقط یه قول بده، اونم اینه که این ها رو رها نکنی. راجع به هر کدومش میتونیم صحبت کنیم. عجالتا مسئله اینه که نیت افراد، اصلا دخلی به ما نداره، چه از روی خیر، چه از روی شر، کسی بخواد بزنه بکشه یا دادگاه تفتیش عقاید راه بیندازه، ما جلوش می ایستیم. اینکه نیتش چی بوده، به خودش مربوطه و خداش. لزوما کسی که میبنده و میشکه، دیکتاتور تمام عیار یا آدم با نیت بدی نیست (کل حزب بما لدیهم فرحون) این ها به دیکتاتوری و رشد انگلی که دست در قدرت داره ولی کمک میکنن. (یاد جمله میرحسین افتادم تو مناظره اش)
راستی مثال اعدام شاعران رو اصلا وارد نشو که گر تو قرآن بدین نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی - اون موضوع رو گویا اصلا نمیدونی قضایا چی بود. گذشته از این که داریم بحث اخلاقی میکنیم، اگه بتونیم نشون بدیم که کسی اشتباه اخلاقی مرتکب شده، اخلاق زیر سوال نمیره، نبوت اون فرد زیر سوال میره، این جور استدلال ها رو نگهدار واسه یه جمع بی سواد یا محافظه کار، جلوی من از این حرفها بزنی، تا ته ماجرا رو برات از بیخ میکنم. اگه بنا این باشه که برای اخلاقی حرف زدن، هر کسی یه طوری حرف بزنه که کسایی که قبول داره رو به زور توجیه کنه، واقعا فکر میکنی شانسی در تغییر دین هست؟ اساس و مبنای تفکر اسلامی، استقلال اخلاقیه. که حتی اگر هم کسی به تو گفت که خدا گفته این کار رو بکنم، بگو "إن الله لا یأمر بالفحشاء". آیه رو کامل بخون، میگن خدا به ما امر کرده، قرآن نمیگه بگو کو؟ کجا اثباتش؟ یا ...؟ میگه این از ریشه مزخرفه. این استقلال اخلاق، تمایز تفکر سالم (و اسلامی) با تفکر بنیادگراست.
قربانت عزیز
- این رو یادم رفت بگم، مهم نیست که تو اعتقاد داری یا من اعتقاد دارم سبزها کمترن یا بیشتر. در هر دو صورت، وظیفه مون یکسانه، ظلم به اقلیت، یا ظلم به اکثریت، هر دو غلطه. اینطوری نیست که خب، حالا تعدادشون کمه، پس بزن بکش، ایرادی نداره. در هر دو صورت، وظیفه تو دفاع از حقوق مظلومه. دفاع میکنیم، و شرایط مساوی ایجاد میکنیم، که شواهد طرف مقابل رو نریزن از دفترش با همه مدارک، و پسر شهید بهشتی با هم ببرن زندان، بعد بگن مدرک کو؟ بعد اونوقت مدارک رو نگاه می کنیم. در هر دو صورت، وظیفه من و تو یکسانه.
قربانت
آقای خوشزبان، فکر کنم اشتباه گرفتی، من اون محمدحسینی که فکر میکنی نیستم!
به محمدحسین:
نه بابا! شرمنده عزیز! پس چقدر شبیه هم فکر میکنین و مینویسین!
علی ای حال، روح جواب که یکیه، شما لحن خیلی رفاقتی اش یا تیکه هاش رو بگذار کنار.
ای بابا چقدر این جا بحث بالا گرفته !
بی خیال بابا ، بعضی ها بهشون فهمیدن نیومده !
به محمد خوشزبان
مسائل متعددی رو مطرح کردی، که به نظرم خیلیهاشون به چیزی که من گفته بودم ربط مستقیم نداشت یا فرض کردی که من به مطلبی اعتقاد دارم در حالی که نداشتم و در واقع با حرف تو موافق بودم (شاید به این خاطر که با اون یکی محمدحسین اشتباهم گرفتی) و کمی هم احساساتی شدی!
من با این که «هیچ کسی بی دلیل چیزی رو سانسور نمیکنه» یا این که سانسور مدارک یک طرف، موجب بایاس در نتیجهگیری میشه یا قضیهی مسؤولیت پس از بیان یا «کلک کلاسیک منع آزادی برای حفظ امنیت» یا فسادخیز بودن دیکتاتوری ناآشنا نیستم (وقتی میگویم با سوءاستفاده از آزادی بیان میتوان امنیت را به هم زد، میدانم که این استدلال رایج حکومتهای دیکتاتوری است؛ کیست که نداند)، همونطور که خودت هم با سؤالات من ناآشنا نبودی. سعی میکنم نقاط اختلاف رو واضح کنم. فقط یک چیزی: گفتی اینها همهاش قبلاً توسط فلاسفه بحث شده. اگر این بحثها برایت خستهکننده است بگو تا ادامه ندهم.
۱. در مورد انتخابات و نتیجهگیری من که سبزها اقلیت هستند، مشخص است که این برداشت شخصی است و مدارک قطعی در دسترس نیست؛ این نتیجهگیری من براساس نتایج نظرسنجیهای قبل از انتخابات و بعد از انتخاباته (که توسط نهادهای معتبر و مستقل انجام شدن و نتایجشون به هم نزدیکه)، با ملاحظاتی که در نظر دومم گفتم (به خصوص این که پیش از انتخابات فضا امنیتی نبود، و این که در امنیتی بودن فضای پس از انتخابات نباید اغراق کرد). صدالبته ممکنه یک نفر این ملاحظات رو نپذیره و من نمیتونم بهش «ثابت» کنم که حق با منه. و روی این موضوع هم تأکید کردم که این به معنای این نیست که باید اقلیت را خفه کرد. ولی من به سبزهای فراوانی که «ایمان» پیدا کردند موسوی برندهی انتخابات بوده و صرفاً از روی شنیدهها قضاوت کردند انتقاد جدی دارم. confirmation bias مطمئناً در مورد اونها هم وجود داشته. همینطور در مورد کسانی که به موسوی و سبزها تهمت بیحساب میزدند و به عدم تقلب ایمان داشتند.
در ضمن برای این که سوءتفاهم پیش نیاد این رو هم بگم که احتمال تقلب غیرمؤثر رو رد نمیکنم و چه بسا ترس از افشای این، و عدم توانایی برای اقناع مردم که بدون تقلب نتیجه عوض نمیشده، یکی از دلایل سانسور بوده باشه.
۲. در مورد آزادی بیان، خب ظاهراً اختلاف من و تو سر ارزش بودن آزادی بیانه. از نظر تو، آزادی بیان یک ارزش یافتنی است یا دلیل ارزش بودن آن، کمکی است که به روشن شدن حقیقت میکند؟ یا دلیل ارزش بودن آن این است که جلوگیری از آن فسادآور است؟ من اجمالاً مییابم که آزادی بیان ارزش است اما در حالتهای استثنایی نه لزوماً؛ نمییابم که وقتی منجر به خونریزی، فریب انبوه یا یک اتفاق خیلی بد (میخواهم از کلمهی فتنه استفاده نکنم چون در این چند ماهه آلوده شده) میشه باز هم ارزشه.
بقیهی مباحثی که مطرح شد به نظرم خیلی مرتبط یا اصلی نبودند یا این که آوردنشون بحث رو پراکنده میکنه. حالا اگر فرصت شد اونها رو هم میگم (مثلاً بحث مهارت رسانهای و امکان فریب جمعی).
التماس دعا
و ضمناً یک خواهش: لطفاً خودِ حرف من رو نقد کن نه نتایج غیرمستقیمی رو که فکر میکنی ازش حاصل میشه. به نظرم در نظرهای قبلیت به حرفهایی انتقاد کردی که نزده بودم. اگر دقت کنی من در هیچ جا از حکومت فعلی و کارهایی که میکند دفاع نکردم، و هیچ جا هم به سبزهایی که تهمت بدون دلیل نزدند انتقاد نکردم.
و اما در مورد مسؤولیت پس از بیان: قضیه سر اینه که چطور جلوی مفسدههای آزادی بیان گرفته بشه. چند مسألهی اخلاقی در این مورد به ذهنم میرسه:
۱. اخلاقی بودن مجازات پس از ارتکاب عمل (همون مسؤولیت در قبال بیان)
۲. اخلاقی بودن مجازات قبل از ارتکاب عمل یا محدود کردن آزادی قبل از بیان مفسدهآور (عمل پیشدستانه)
۳. تناسب مجازات با جرم
من هدفم از این بحث اینه که مشخص کنیم دقیقاً حکومت چقدر حق داشته جلوی آزادی بیان رو در این قضایای بعد از انتخابات بگیره. البته شخصاً معتقدم روشهای بهتری برای حل بحران وجود داشت اما همونطور که خودت حق رو از شایستگی جدا کردی، میخوام راجع به حق حکومت صحبت کنم نه این که بهتر بود چه کار میکرد. هنوز کامل راجع به مسأله فکر نکردم ولی فعلاً که سرم شلوغ شده و شاید دیگه وقت نکنم زودبهزود اینجا رو چک کنم.
شاید به نظر پرت بیام
اما خوشم نمیاد از بلبشو
حرفی رو که می شه زد فریاد زدنش بیهوده است
حرفی که نخواد شنیده بشه در بوق و کرنا کردنش بیهوده است..
از کار بیهوده کی خوشش میاد
چرا همه چیز را به هم قاطی می کنند؟
سلام از این جملت خیلی خوشم اومد. بزرگترین اقراری بود که تاحالا ازت شندیه بودم>
"از ماجراهای این چند روز اخیر، فقط یک نتیجه میتونم بگیرم.
من اصلا از آنچه که درون ایران میگذره، واقع بینانه خبری ندارم."
ارسال یک نظر