این سه خط رو فردای عاشورا نوشتم، منتها نگذاشتم، چون نظرم عوض شد.
از ماجراهای این چند روز اخیر، فقط یک نتیجه میتونم بگیرم.
من اصلا از آنچه که درون ایران میگذره، واقع بینانه خبری ندارم.
طبیعیه که ژست "هر دو طرف باطل هستند" رو مزخرف میدونم، ولی حقیقتش اینه که نمیدونم دقیقا هر دو طرف چی میخوان، و دقیقا حرفشون چیه.
22 بهمن، با اینکه خیلی دیگه مونده بودم بیمارستان و خسته بودم (خواهم نوشت، یکی از استادام و یکی از رزیدنتها گویا نگران من هستن) ولی پا شدم رفتم برنامه ای که یکی دو تا از بچه های راستی ایرانی دانشگاهمون (یکی شون اصلا دانشگاه ما نیست! مال یه شهر دیگه است، به شدت راستیه، اون یکی مخالف احمدیه، ولی رهبری رو مخلصه و هاشمی رو یار رهبر میدونه - یادمه شب مناظره موسوی و احمدی نژاد تو فیس بوکش نوشته بود من و خانواده همگی در شوک دسته جمعی به سر می بریم!) برای 22 بهمن گذاشته بود. اصلا حوصله ندارم دینامیک انجمن شیعیان رو توضیح بدم، ولی اکثریت حلقه اصلی، ایرانی نیستن، و خیلی بچه های ماهین، اصلا هم سیاسی نیستن، یعنی اصلا خبر ندارن از ایران. خلاصه، اول سخنرانی، کمتر از یه ربع گذشته، یه عده پاشدن رفتن جلو، و سر و صدا و...
شرم آور بود. هر چقدر هم سخنران ها طرفدار باشن، از نظر من اهمیتی نداره. با داد و بیداد در سخنرانی ای که آخرش گفتن که سوال و جواب خواهد بود، چه نتیجه ای میخواین بگیرین؟ نمیدونم والا. حالا باحالیش اینجاست،
این و
این رو بخونین، تو فیلم یه لحظه من هستم! نشستم، صورتم تو دستامه که این دیگه چیه! عمرا کسی ببینه. بیرون که اومدیم، اون تندروه که مال دانشگاه ما هم نیس، مال یکی از شهرستان هاست، و مدتیه که به من میگه منافق، اومده بهم میگه دیدی دوستات رو؟ میگم دوستای من؟! بگذریم، اصلا حوصله نوشتن ندارم.
انجمن بچه شیعه های ما، که دو سال پیش، به زور تعداد جور کردیم که باقی بمونیم، که دور هم دو هفته یه بار جمع میشدیم، گپی میزدیم، بچه های همرشته (اکثریت اونایی که می اومدن، پزشکی بودن، یکی دو تا هم علوم مرتبط به پزشکی، یکی دو تا هم رشته های دیگه) با هم صحبت میکردن، دعای کمیل میخوندیم و سر یه موضوعی صحبت میکردیم، امسال که این پسره اومد (دو سال پیش هم دانشگاه بود، ولی نمی اومد) و این رفیقش رو برداشت آورد، حالا دعوت کردن یکی دو نفر رو که سیاسی بود، یعنی چی که "یکی از نهادهای وابسته به سفارت کودتا بنام انجمن اهل بیت در دانشگاه لندن (UCL)"؟ اگه قرار باشه بین اینها یکی رئیس انجمن باشه، احتمالا منم، هر سال ولی نخواستم، گفتم یکی دیگه رو رئیس گذاشتیم، اصلا ریاستی نیست، یکی بدبخته که باید فرم های دانشگاه رو پر کنه و یه کم خرکاری داره! بنده خداهایی که به لحاظ اطلاعات مذهبی، خیلی سطح کمی دارن، ولی دلهای پاکی دارن. چی چی میگن اینها؟ یکی از دخترهایی که پزشکی میخونه، اومده بود بیرون، از من میپرسید قضیه چی بود؟! من فکر میکردم برنامه مربوط به اربعینه! (کلا گویا ماها از زندگی پرتیم)
قیافه انگلیسی هایی که اومده بودن خیلی باحال بود، تو فیلم هم هستن، نشستن دارن نگاه میکنن! بچه های عرب هم که خبری ندارن، خیلی باحالن، دارن هاج و واج نگاه میکنن!
تعداد دوربین ها باور کردنی نبود! یه دختره بین معترضین بود، قیافه اش کاملا انگلیسی میزد، مونده بودم این به اینا چه ربطی داره؟ دوست دختر یکی از پسراست؟ بابا یا مامانش ایرانین؟ بگذریم...
این اتفاق، و یه سری اتفاقات دیگه، باعث شد خیلی جدی به یه مسائلی که گوشه ذهنم بود، فکر کنم. به زودی مینویسم.
پانوشت: آژیر آتش رو یکی شون زد، دیگه آتش نشانی و پلیس اومدن همه رو بیرون کردن.