مدتها در دوران راهنمایی و دبیرستان، از این و اون میشنیدم که:
- دوران شاه، مذهبی بودن هنر بود. (تأکید روی هنر، بدون حصر)
- در خارج از کشور خیلی ها که مسلمان بودن، معلوم میشه که آب ندیده بودن، وگرنه شناگر ماهرین.
- زمون قبل از انقلاب، کسی که نماز میخوند، معلوم بود که واسه خدا می خونه، کسی ریا نمی کرد.
- حدیثی هم شنیدم که: (صدقه علی الراوی) چند کاره که هر که بکنه، بهشت برش واجب میشه: چند تا چیز، یکیش اینکه در سرزمین کفر، نماز بخونه. (یا دنبال یه جایی باشه که نمازش رو بخونه)
- حفظ دین در دوران غیبت، مثل حفظ آتش در کف دسته (حدیث). اگه دستت نمی سوزه، بدون اونی که نگه داشتی دین نیست!
- ...
خلاصه، چشمتون روز بد نبینه، شاید یکی از اتفاقاتی که مطمئن بودم برام نمی افته افتاد و رفتم اونور آب (اومدم اینور آب). اوایل میدیدم بجز جا پیدا کردن واسه نماز(!)، واقعا اصلا سخت نیست. سرت رو پایین بنداز، حواست به کار خودت باشه، سفت کارت رو بچسب، انگار نه انگار محلت عوض شده. البته شاید چون من زن نیستم، چون یکی از تفاوت های مرد و زن اینه که مرد مسلمون، میتونه خیلی راحت غیر مذهبی به نظر بیاد، ولی زن مسلمون نمی تونه، چون حجاب داره. البته اسم من همیشه تابلو میکنه منو!
خلاصه، تا اینکه یه سری اتفاقاتی افتاد که به طور خلاصه میگم: با atheism (بی خدایی، دقت: یه وقت هست میگی نمیدونم خدا هست یا نه، میشی agnostic یا لا أدری، یه وقت هست میگی خدا نیست! (یا احتمال بودنش خیلی کمه که میشه نادیده انگاشتش) میشی همینی که عرض کردم) آشنا شدم. به شدت هم داره (در حوزه ای که من زندگی میکنم) رشد میکنه و یه جورایی مُده. برای یه آشنایی ساده با مظاهر این تفکر (نه با مبانی فکریش، با بروز ظاهریش) این دو تا ویدئو قشنگن و فکربرانگیز:
برای مسلمون هایی (عموما عزیزان اهل سنتی که دیدم، ولی شیعه هم دیده ام، شاید چون کلا بیشتر سنی هست تا شیعه) که افتخار بدنی دارن، یعنی به صرف نماز خوندن، فکر میکنن همه مشکلات حله، وقتی با این تفکر روبرو میشن، احساس تحقیر میکنن، دست و پا میزنن و یا شناگر میشن(!) یا خفقان میگیرن و به اعمالشون ادامه میدن، بدون اینکه برا خودشون هم توجیه منطقی داشته باشن. ولی برای بسیاری از شیعه هایی که مبانی فکری سالمی دارن، وقتی با شکوه و سروصدای این دنیا روبرو میشن تو غرب، عبور ساده است، من چیزی دارم، غنایی دارم، که در هزار کار ظاهری دنیوی شما نیست، ولو شما مسخره کنین تو دلتون. (یاد موی سرمون رو از ته زدن به خیر!) و چون به لحاظ فکری هم غنا دارن، چشمشون دنبال دست این و اون نیست، تو دلشون هم آرامش دارن...
دوست دارم فکر کنم جزو دسته سومم (مقلد محیط – در جنگ با محیط، بدون فهم – درک محیط و حل درونی مسئله) و چقدر طول کشید بدست آوردن این آرامش، دست صاحبش درد نکنه...
نمیدونم اینبار وقتی تو ایران کسایی رو می بینم که مقلد از محیطن، چه احساسی خواهم داشت. شاید: هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است
پانوشت: این قصه سر دراز دارد...
- دوران شاه، مذهبی بودن هنر بود. (تأکید روی هنر، بدون حصر)
- در خارج از کشور خیلی ها که مسلمان بودن، معلوم میشه که آب ندیده بودن، وگرنه شناگر ماهرین.
- زمون قبل از انقلاب، کسی که نماز میخوند، معلوم بود که واسه خدا می خونه، کسی ریا نمی کرد.
- حدیثی هم شنیدم که: (صدقه علی الراوی) چند کاره که هر که بکنه، بهشت برش واجب میشه: چند تا چیز، یکیش اینکه در سرزمین کفر، نماز بخونه. (یا دنبال یه جایی باشه که نمازش رو بخونه)
- حفظ دین در دوران غیبت، مثل حفظ آتش در کف دسته (حدیث). اگه دستت نمی سوزه، بدون اونی که نگه داشتی دین نیست!
- ...
خلاصه، چشمتون روز بد نبینه، شاید یکی از اتفاقاتی که مطمئن بودم برام نمی افته افتاد و رفتم اونور آب (اومدم اینور آب). اوایل میدیدم بجز جا پیدا کردن واسه نماز(!)، واقعا اصلا سخت نیست. سرت رو پایین بنداز، حواست به کار خودت باشه، سفت کارت رو بچسب، انگار نه انگار محلت عوض شده. البته شاید چون من زن نیستم، چون یکی از تفاوت های مرد و زن اینه که مرد مسلمون، میتونه خیلی راحت غیر مذهبی به نظر بیاد، ولی زن مسلمون نمی تونه، چون حجاب داره. البته اسم من همیشه تابلو میکنه منو!
خلاصه، تا اینکه یه سری اتفاقاتی افتاد که به طور خلاصه میگم: با atheism (بی خدایی، دقت: یه وقت هست میگی نمیدونم خدا هست یا نه، میشی agnostic یا لا أدری، یه وقت هست میگی خدا نیست! (یا احتمال بودنش خیلی کمه که میشه نادیده انگاشتش) میشی همینی که عرض کردم) آشنا شدم. به شدت هم داره (در حوزه ای که من زندگی میکنم) رشد میکنه و یه جورایی مُده. برای یه آشنایی ساده با مظاهر این تفکر (نه با مبانی فکریش، با بروز ظاهریش) این دو تا ویدئو قشنگن و فکربرانگیز:
برای مسلمون هایی (عموما عزیزان اهل سنتی که دیدم، ولی شیعه هم دیده ام، شاید چون کلا بیشتر سنی هست تا شیعه) که افتخار بدنی دارن، یعنی به صرف نماز خوندن، فکر میکنن همه مشکلات حله، وقتی با این تفکر روبرو میشن، احساس تحقیر میکنن، دست و پا میزنن و یا شناگر میشن(!) یا خفقان میگیرن و به اعمالشون ادامه میدن، بدون اینکه برا خودشون هم توجیه منطقی داشته باشن. ولی برای بسیاری از شیعه هایی که مبانی فکری سالمی دارن، وقتی با شکوه و سروصدای این دنیا روبرو میشن تو غرب، عبور ساده است، من چیزی دارم، غنایی دارم، که در هزار کار ظاهری دنیوی شما نیست، ولو شما مسخره کنین تو دلتون. (یاد موی سرمون رو از ته زدن به خیر!) و چون به لحاظ فکری هم غنا دارن، چشمشون دنبال دست این و اون نیست، تو دلشون هم آرامش دارن...
دوست دارم فکر کنم جزو دسته سومم (مقلد محیط – در جنگ با محیط، بدون فهم – درک محیط و حل درونی مسئله) و چقدر طول کشید بدست آوردن این آرامش، دست صاحبش درد نکنه...
نمیدونم اینبار وقتی تو ایران کسایی رو می بینم که مقلد از محیطن، چه احساسی خواهم داشت. شاید: هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است
پانوشت: این قصه سر دراز دارد...
9 comments:
سلام
مطلب جالبی بود. ولی عجب جواب مذخرفی داد به اون سوال خیلی خوبی که تو ویدیوی اول ازش پرسیدن. فقط چون خیلی حرفه ای تونست احساس بقیه را با خودش همراه کنه بنظر می رسه که جواب خوبی داده.
راستی بار اوله که وبلاگت را می بینم، امیدوارم ادامه بدی. من که لذت بردم.
برای هشام:
خوشحالم که لذت بردی، ولی در این مورد که جوابش مزخرف بود یا به جا، حرف دارم. برای اینکه جواب داوکینز رو درک کنی، باید از دیدگاه خودش نگاه کنی. در غرب، همون طور که تو پست "تبریک تعقل" اشاره کردم، دین یه مفهوم استدلالی نیست بلکه یه مفهوم اختیاریه، یعنی اختیار میکنی که عیسی خداست (به دلایل متفاوت شاید چون مردن خدا برای گناه بندگانش باحال به نظر می آد!). خب در مقابل کسی که بدون هیچ گونه دلیلی، این رو می پذیره، خیلی راحت میشه گفت که تو چرا به خدای یونانی ها (زئوس) اعتقاد نداری؟ چون برای اون هم اثباتی نیست. و این دقیقا ختم کلام داوکینز بود، سوالش رو به خودش برگردوند که اگه من اشتباه کرده باشم، مثل این میمونه که تو اشتباه کرده باشی! (در مورد این که چرا این استدلال با اون استدلال ائمه ما تفاوت ذاتی داره، و این جواب داوکینز، اصلا به اون ارتباطی نداره بعدا می نویسم اگه خدا بخواد. این دو اصولا دو محور متفاوت رو هدف قرار میدن)
البته در این مورد بعدا یه مطالبی خواهم نوشت، ولی دقیقا به خاطر همین شیوه تفکره که من از این جریان "بی خدایان" لذت می برم. خیلی جالب و دقیق ایراد هایی از این خداشناسی این ها میگیرن، که اگه سفت و محکم دلایلشون رو پی بگیری، به توحید میرسی (تجربه ای که خودم باهاشون داشتم).
در هر صورت، خدا یارت
تمام مطالب رو خوندم... محد! زبون من ناتوان از اینکه کلمه ای برات بنویسه! شاید به خاطر همینه که هنوز چیزی ننوشتم، اما می خوام بدونی تو مایه حسادت همه ی مایی! حسادتی که خودم خیلی دوستش دارم! اینکه می دونم تو اون چیزی هستی که همه دوست دارند باشند!(بدون مبالغه عرض می کنم!) می گن روزی فردی در حضور امام خمینی از ایشون تعریف می کرد ایشان عصبانی شدند و گفتند: من از آقای فلانی گله دارم! ما به اندازه ی کافی گرفتار هوای نفس هستیم جرا شما ما رو بیشتر اسیر می کنید...!
امیدوارم همان بمانی که هستی!... تحت توجه ولی عصر...
حرفت درست. شاید من درست نفهمیدم. تو ویدیو ظاهرا اون بنده خدا یه سری استدلال میاره یه چیزی را رد می کنه یا ثابت می کنه. بعد در آخر یه نفر می پرسه اگه استدلالت اشتباه باشه چی؟ جوابی می ده که نه عقلی نه فلسفی نه هیچ جور دیگه درست نیست. حتی اگه بگیم می خواست مثل آدم سوال بپرسه می بینیم که اینطور نیست و کاملا حالت مسخره کردن داره چون هیج فرصتی به طرف نمی ده که استدلالش را بگه. این رفتارش مستقل از اینکه چی را می خواد ثابت کنه یا رد کنه مذخرفه.
این رفتار را تو آدم های احمق زیاد میشه دید.
به حسین:
واقعا نمیدونم چی بگم! زیاده از حد من لطف داری...
وقلمت، مثل همیشه مسحور میکنه، صرف نظر از اینکه چی بگی (که همیشه خوب میگی) همواره زیبا میگی
نخواه که همین بمونم که هستم، بخواه که هر دو بیش از اینی بشیم که هستیم.
دل تنگتم
دست علی به همرات
برای هشام:
اینطوری نیست که حرف سوال کننده، در ارتباط به استدلال خاصی باشه، بلکه در ارتباط با تمامیت حرف داوکینز در مورد "توهم بودن خدا" ست. یه جورایی میخواد بگه که ببین، اگه اشتباه کرده باشی، میسوزی ها! که داوکینز (چون دین برای هم سوال کننده و هم سوال شونده، یه مفهوم انتخابیه، نه استدلالی) میگه که خود تو هم ممکنه در آتش "زئوس" یا "جوجوی کوهستان" بسوزی، که چی؟
ولی در مورد اینکه طرز حرف زدنش خیلی بلیغه، موافقم. و از این حربه خیلی جالب استفاده میکنه.
در مورد اینکه آدم های توخالی خیلی اوقات هوچی گری میکنن هم بدجوری موافقم! روزی نیست که نمونه اش رو نبینیم، نه؟
«خود تو هم ممکنه در آتش "زئوس" یا "جوجوی کوهستان" بسوزی، که چی؟» حرف ِ حساب جواب نداره!
به نظر من اونقدر ها هم سخت نیست داشتن حجاب اونهم اینجا حتی گاهی راحتتره چون دیگه کسی به صورت یه دزد بهت نکاه نمیکنه که میخوای با چادر رزی سرت الران رو غارت کنی من اینجا راحتترم
رعنا
برای رعنا خانم:
والا من زن نیستم، بنابراین، اصلا ابراز نظری نمیتونم در این زمینه بکنم. خوشحالم که راحتین.
هرچند فکر نمیکنم تو ایران به چشم دزد به آدم نگاه کنند. یعنی از زنان فامیل که میپرسم، چنین احساسی ندارن.
ارسال یک نظر