۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

بازکشف عهدنامه

سحر بیست و یکمه، گفتم این رو بنویسم و بعد برم بخوابم.
امشب گفتم عهدنامه مالک رو بخونم دوباره. چند ماه پیش خوندم تا یه جایی، ولی خوشم نیومد. یعنی قشنگ حس کردم من موافق نیستم با این ادبیات، گرچه به درد مباحثه میخوره.
نیاز داشتم Wittgenstein و Tractatus ـش رو بفهمم.
نیاز داشتم Stuart Kauffman (پزشک متخصص اورژانس محقق در زمینه منشأ حیات، بی خدا) برام Reinventing the Sacred رو توضیح بده.
نیاز داشتم با Naom Chomsky آشنا شم، تا بتونم تطبیق بدم و حل مرز کنم دوباره ادبیات علوم انسانی رو با علوم دقیق تجربی.
نیاز داشتم شازده کوچولو رو دوباره بخونم... هزار بار...

امشب میخوندم عهدنامه رو، داغ میشدم، بر افروخته میشدم
میخوام یه سری چیزایی که موقع خوندنش می فهمیدم رو بنویسم، همه اش رو هم تگ میکنم، عهدنامه مالک. بیشتر به نظرم "مالک" خیلی مهمه، یه جورایی حضرت امیر در نظرم تغییر کردن، یه جای خیلی عجیبی و قابل توضیحی رفتن، اما توضیحش نمیتونم فعلا بدم
همین

12 comments:

م.ک. گفت...

با چامسکی یک دوره خیلی حال میکردم. الانه اونقدر تاثیر نمیذاره روم. نمیدونم چرا. فکر کنم چون چندجا باهاش خیلی مخالف بودم!

عهدنامه را لینک داری بذاری؟

Mohammad KhoshZaban گفت...

به م.ک.: کجا ها مثلا؟ واسه حرفهاش همیشه استدلال میکنه بنده خدا.
عهدنامه رو عربیش رو دارم، منتها ترجمه خوب ندارم ازش. یه ترجمه ای دارم، ولی خوشم نمی آد خودم ازش. یه وقت میزارم، ترکیب میکنم چند تا ترجمه رو، یه فایلش میکنم حتما میگذارم.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به م.ک.:
این فیلم، خیلی فیلم خوبیه. صرف نظر از خود چامسکی، خیلی خیلی مطالب خوبی توش داره، از اون فیلمهاییه که (البته با عرض پوزش، ولی از ته ته دلمه!) شدیدا توصیه میکنم دیدنش رو، خصوصا ورژن کاملش رو:
Manufacturing Consent: Noam Chomsky and the Media
تریلراش فکر کنم متقاعد کننده است!
http://www.youtube.com/watch?v=tGmIbHY7wxM
http://www.youtube.com/watch?v=7LVsiP0s33A
زیاده جسارته

م.ک. گفت...

اگر بخوام خیلی خلاصه بگم مشکلم باهاش چیه اینه که به اندازه کافی disclaimer تو حرفهاش نیست. کافیه نظراتش را کمی از کانتکست خارج کنی و برسی به نتایج وحشتناک! احتمالا میدونی که درون وطن تئوریسین های نظام خیلی مخلص چامسکی هستن. به نظر میاد دلیلش دقیقا همینه که گفتم.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به م.ک.:
راستش اگه علتش این باشه، و من به همچو شخصیتی بر بخورم، بیشتر شیفته میشم. علتش هم اینه که مثلا من و شما که جایی حرف میزنیم، قشنگ بیش از زمانی که صرف میکنیم واسه حرف زدن، صرف disclaimer هاش میکنیم، یا ارجاع میدیم به اون پست و این پست. اگه این نباشه، چقدر بیشتر و بهتر میشه حرف زد. اصلا من واسه همینه از صحبت با دوستان لذت میبرم راستش، مجبور نیستم هی مواظب حرف زدنم باشم.
در مورد چامسکی که خب، کلی از حرفهاش در میارن، ولی خب، اینکه تقصیر اون نیست. کسی که در جریان باشه، و مخاطب حرفش باشه، حرفش رو میفهمه به نظر من.
تئوریسین های وطنی هم، بعد از سبز شدن چامسکی من نشنیدم ازش تعریف کنن، و خب، اگه اینطوری هم باشه این راستش من رو از چامسکی بازنمیداره. کم از داروین سوء استفاده نکردن، ولی من همچنان باهاش حال میکنم. مهم واسه من اینه که حرفش خوب و عمیق و قابل دفاعه، علت اینکه مثلا داوکینز از چشمم افتاد، ادعاهای اجتماعی توخالیش بود، هر چند هنوز متون علمیش رو میخونم و دوست دارم.
نمیدونم، تا شما چی بگین

م.ک. گفت...

محمد جان موافق نیستم با این حرفت. بذار من یک مثال روشن بزنم. نمیخوام حرفم به این مثال محدود شه ولی شاید کمک کنه منظورم بهتر بیان شه.

انتقاد از یک سیستم موجود همیشه ممکنه. جایگزین ارائه کردن ولی سخته. اونم جایگزینی که کار کنه. من قبول دارم انتقاداتی که چامسکی به میدیا داره. اون جمله آخر پست کاپیتالیزم هم که گفتم کاپیتالیزم مشکلات جدی ای داره، یکی از نکات مورد نظرم همین میدیا بود که تحت کنترل کورپوریشن ها قرار میگیره. ولی خوب حالا چی؟ راه حل جایگزین چیه؟
دقت کن این سوال از جنس "چگونه" است نه از جنس "باید و نباید". انتقادهای موجه چامسکی از میدیا توجیه کننده تئوری های تئوریسین های نظام ماست. چرا؟ چون چامسکی یا خودش هم کاملا متوجه کاستی حرفهاش نیست و یا اینکه این محدودیتها را درست بیان نمیکنه. نتیجه اینکه یک قشر تحصیل کرده در ایران هستن که متاثر از اون در دامن تئوریسینهای نظام افتادن.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به م.ک.:
به حرفتون فکر کردم خیلی. راستش، من جزو چند تا مفهوم جدیدی که امسال یادگرفتم، در زمینه همین چیزیه که گفتین.
در مورد همین مثال مدیا، جواب چامسکی روشنه، میگه همه باید دخالت کنن. ببینین، دقیقا به قول شما، بالاخره یه موجود دو پا این مدیا رو درست میکنه، و دقیقا به همین علته، که ما تا جایی که بتونیم هی تلاش میکنیم قدرت مطلق این موجود دو پا رو کم کنیم. چامسکی یه آنارشیست به تمام معناست، و دقیقا به همین علت من بهش علاقمندم. مسئله اینه که هرجا Authority می بینیم، باید زیر سوالش ببریم و ببینیم توجیهی واسه اش میشه کرد یا نه. ما قطعا تلاش میکنیم که "ساختار" و "چگونگی" سیستمی که بهش میخوایم پایبند بشیم رو تا جایی که میتونیم به سمتی حرکت بدیم که این Authority هی کمتر و کمتر شه واسه همین حرکت میکنیم از سلطنت به مشروطه، به جمهوری. و بهترین حالت، حالتیه که میگن بهش free association، حالا مسئله اینه که این سخته، خیلی انرژی میگیره، ملت پایه اش نیستن یا هر چیزی، این مسئله ایه که باعث میشه یه سیستم رو ترجیح بدیم به دیگری، روی پایه های پراگماتیک (این چیزیه که اتفاق می افته، ولی من مطمئن نیستم درست باشه فعلا)، ولی ایده آل هیچ وقت اینها نیستن. در مورد مدیا هم همینطوره، طبیعیه که مدیا رو هر کسی مالکش باشه، به سمت منافع خودش حرکت میده، چامسکی هم دقیقا جایگزینش رو ارائه کرده، میگه تا اونجایی که میشه باید این کم بشه، نمونه هاش جاهایی از آمریکا به نظرم راه افتاده، و اصلا این مسئله رسانه خرد، که با وجود چیزهایی مثل تویتر و فیس بوک و بلاگینگ داره معنا پیدا میکنه، از یه جهاتی خیلی میتونه کمک کنه به این مسئله (میتونه هم البته خیلی مخرب باشه).
یا مثلا در مورد کاپلتالیزم هم همینطور. چامسکی هر دفعه ازش میپرسن، میگه یه روز از گاندی پرسیدن نظرت راجع به "تمدن غرب" چیه، گفت maybe it’s a good idea! مسئله اینه که کاپیتالیزم تا حالا اتفاق نیفتاده. چیزی که هست، state capitalism هستش، و طبیعتا این یعنی یه عده ای خیلی راحت با تطمیع چهار نفر، کلاه برداری های خیلی بزرگی میتونن بکنن (فکر کنم این bail-out پیارسال تو آمریکا دیگه نمونه خیلی واضحش بود، نه؟) و واقعا اینه که تنها راهش، اینه که همه از این خبردار بشن.
کار چامسکی، اونطوری که خودش خلاصه میکنه، تلاش برای a course in intellectual self-defense هستش. و خب، در خیلی زمینه هایی که منتقده، جایگزین های خیلی خوبی مطرح کرده، یعنی اینطور نیست که فقط منتقد باشه.
اینکه چامسکی از مدیا هایی که شرکت ها صاحبشن انتقاد میکنه، باعث شه یکی رو به مدیایی بیاره که قدرت ها حاکمشن، کاملا بد فهمیشه! ولی خب، میشه، و خودش هم حسابی هی انتقاد میکنه از بدفهمیش. اینکه چرا اینطور ازش استفاده میکنن، دیگه دست خودش نیست که!
داوکینز هم دیگه گریه اش گرفته بدبخت از این همه misquote یا out of context نقل قول کردن ازش، دیگه چه کنه؟ چه میشه کرد؟ جز هی توضیح دادن، مگه کار دیگه ای از دست کسی برمیاد؟
یه جورایی، قضیه، قضیه امر به معروف و نهی از منکره، این مسئله، هیچ وقت تمامی نداره، و به قول حضرت رسول، هر وقت قوم این رو زمین بزاره، بد ترینش برش مسلط میشه، و خدا رو میخونه و اجابت نمیشه. هر وقت همه ساکت بشیم، طبیعیه که بد ترین حاکم میشه، و واقعا راه حلی جز مداوما dissident بودن داریم؟
این رو خیلی وقت پیش خوندم از چامسکی، بعضی جاهاش مربوطه به این مسئله، شاید خوشتون بیاد: http://flag.blackened.net/revolt/rbr/noamrbr2.html
نمیدونم، نظر شما چیه؟

م.ک. گفت...

محمد جان. ممنون از توضیح مفصلت و وقتی که روش گذاشتی. تقریبا با همه حرفت کاملا موافقم. به طور خاص اینکه منم برداشتم از چامسکی دقیقا همینه که گفتی: یک آنارشیست به معنی واقعی کلمه. هرجا قدرت دیدی ببرش زیر سوال. ولی این همون نقطه ایه که من باهاش درگیری دارم. بذار دقیقتر بگم.

همونطوری که گفتی free association واقعا یک ایده آل دست نیافتنیه. من به این حرف تو میخوام یه چیز اضافه کنم. free association یک نقطه پایدار هم نیست. یعنی اگر یک جامعه ای را در این نقطه ایده آل رها کنی اونجا نمیمونه. یه کم به این فکر کن. به نظرم خیلی مهمه. اگر این حرف من درست باشه، تلاش برای رفتن به سمت free association از پایه غلطه. یعنی آب در هاون کوفتنه. اونوقت سوال مهمتر اینه که بهترین نقطه پایدار را پیدا کنیم و به سمتش بریم.

م.ک. گفت...

اینم اضافه کنم که اگر چامسکی به ناپایداری نقطه هدفش معترف بود من خیلی بهتر میفهمیدم داره چکار میکنه. الانه حس میکنم یا داره مخفی میکنه یا داره گمراه و یا خودش حواسش نیست (یا من کلا اشتباه فکر کردم)

و بلاخره اینکه من کماکان براش خیلی احترام قائلم. فقط به اندازه قبل ازش متاثر نیستم. با نگاه منتقدانه بهش گوش میکنم. مثل معلمی که یه بار تو کاراش یه اشتباه بزرگ ببینی و دیگه بهش شک کنی. فقط همین.

م گفت...

ظاهراً دیر به بحث رسیدم اما وقتی این جمله رو از م.ک. دیدم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم:
«free association یک نقطه پایدار هم نیست. یعنی اگر یک جامعه ای را در این نقطه ایده آل رها کنی اونجا نمیمونه.»

طوری که من از اندک مطالعه‌ام در اقتصاد فهمیدم، دقیقاً همین‌طوره. توی بازار آزاد ما چنین پدیده‌ای رو داریم، بازار یک محصول با صدها شرکت کوچک شروع می‌شه، و بعد یک عده ورشکست می‌شن یا توسط بقیه بلعیده می‌شن و در نهایت تعداد این شرکت‌ها به انگشتان دست می‌رسه و معمولاً طوری می‌شه که مثلاً سه چهار شرکت یا کمتر ۹۰٪ بازار رو می‌گیرن و بقیه، ۱۰٪ دیگه رو. اگر بررسی بکنید می‌بینید که این اتفاق در تقریباً همه‌ی بازارهای آزاد مدرن افتاده، از خودرو و هواپیما گرفته تا رسانه. این روند (که ممکنه چند دهه طول بکشه، مثل صنعت رسانه در آمریکا) به این معنیه که یک بازار آزاد به طور طبیعی به سمت انحصار میل می‌کنه. فقط وقتی این روند دچار تفاوت می‌شه که یا دولت دخالت کنه (مثلاً زوری شرکت‌های بزرگ رو به شرکت‌های کوچک‌تر بشکنه) یا نوآوری‌های رادیکال (مثل وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتماعی آنلاین) اتفاق بیفتند. تازه خیلی از شرکت‌های بزرگ روش مقابله با این نوآوری‌ها رو هم یاد گرفته‌اند و سریعاً خودشون رو با شرایط تطبیق می‌دن. یعنی آسیب می‌بینند (همون‌طور که الان وضع رسانه‌ها نسبت به مثلاً ۲۰ سال پیش خیلی عوض شده) اما نه اونقدری که بازیگر مهمی نباشند، مثلاً می‌رن سرویس‌های آنلاین رو می‌خرن. هنوز هم شرکت‌های رسانه‌ای بزرگ افکار عمومی دنیا و حتی اخبار اکثر رسانه‌های خًرد رو شکل می‌دن.

خب این‌طوری می‌شه فهمید که وقتی شما تعداد زیادی رسانه‌ی خُرد دارید این وضعیت خیلی پایدار نخواهد ماند، همون‌طور که این اتفاق (با وجود آزادی بیان) در آمریکا افتاده. رسانه‌ها در نهایت موجودیت‌های اقتصادی هستند با درآمد و هزینه‌ای که براشون حکم مرگ و زندگی رو داره (تولید محتوا کار و وقت و هزینه می‌بره)، و بنابراین از این پدیده‌ی اقتصادی تأثیر می‌گیرند.

راه‌حلش شاید تجویز دخالت دولت باشه (که این هم سخته چون شرکت‌های بزرگ خودبه‌خود یا نفوذ در دولت پیدا می‌کنند یا می‌شن Too big to fail یا این که اصلاً خود دولت از اختیاراتش سوء استفاده می‌کنه). ولی خاصیت یک سیستم غیرمتمرکز و توزیع‌شده اینه که یک نفر نمی‌تونه کنترلش کنه (چون شما Authority رو کلاً از بین بردید!) و چه بخواهید و چه نخواهید سیستم به اون سمت می‌ره و رسانه‌های بزرگ شبه‌انحصاری شکل می‌گیرند.

به نظر من راه‌حل نهایی سرمایه‌گذاری دائمی رو فرهنگ مردمه، یعنی تک‌تک نودهای این سیستم عظیم باید به طور دائمی تربیت شوند تا چنین اتفاقاتی نیفته. حالا این که این سرمایه‌گذاری رو چه کسی باید انجام بده خودش هم باید غیرمتمرکز، توزیع‌شده و خودتقویت‌کننده باشه. یعنی یک جور جنبش grass-roots برای تربیت مردم به طوری که عادت کنند همیشه فکرشون رو به کار بندازند، طوری که این موضوع تبدیل به دُگم بشه و همه خودشون رو ملزم به تربیت بقیه برای آزاداندیشی بدونند! این خودش می‌شه یک منبع انرژی برای این که سیستم ذاتاً ناپایدار رو در حالت پایدار نگه داره. من راه حل دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه.

ببخشید طولانی شد.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به م.ک.:
استاد، من می فهمم چی میگین، ولی مسئله اینه که من مطمئن نیستم اصلا که این دست نیافتنی باشه. یه زمانی حتی تصور مجلس هم دست نیافتنی بود، با سواد بودن همه اهالی مملکت دست نیافتنی بود. شما از کجا قطعا میدونین که ناپایداره اون نقطه؟ من هر چند همچو حسی دارم، ولی اصلا یقین ندارم.
مثلا همین مطلبی که جناب "م" گفته، که حتما در بازار آزاد حرکت به سمت انحصار میره، مگه اینکه دولت دخالت کنه، من بهش مطمئن نیستم. مسئله اینه که جاهایی که انحصار هست، داره کارهای غیر قانونی میشه. دقت کنین، خود انحصار رو نمیگم. مثلا یه شرکت خیلی بزرگ نفتی، ممکنه بگه که من کاملا خصوصیم، ولی برای به دست آوردن سود اونقدر زیاد، داره فاضلابش رو کجا میریزه؟ داره از چه طریقی حمل و نقل میکنه، آسیبی که به محیط از سوزاندن سوخت میزنه رو چطور داره جبران میکنه، چون محیط ملک عمومیه نه خصوصی. و اصلا این تمایز خصوصی و عمومی، تا کجاست؟ من مشکلی که دارم اینه که حس میکنم اصلا به همین ایده آل هایی که گفته میشه هم پایبندی خاصی وجود نداره، چه برسه به بیشتر از اون.

ناشناس گفت...

این همه علم پزشکی خوندی باز هم به اسلام معتقدی. نمیدونم بگم مرده شور شعورت رو ببرن یا مرده شور تعصبت رو