۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

Intimidation

برخلاف سالهای گذشته که اغلب اوقاتم به تنهایی و مطالعه و ... میگذشت، امسال خیلی با "انسان های زنده" رابطه دارم. دیروز با چند تا از همکلاسی ها نشسته بودیم، منتظر اینکه در یه جایی باز شه، صحبت شد، خلاصه، یکی از این بانوان محترمه همکلاسی ما، به یه پسره گیر داد که تو چی در این دوست-بانوت (برداشت آزاد!) می بینی؟
بعد این پسره که شروع کرد به حرف زدن، یکی از نکاتی که گفت، به نظرم خیلی جالب اومد. من این دختره مشاره الیه رو دیده ام سر کلاس، خیلی سر زبان دار، تیز، و خیلی سریع حرف میزنه. یکی از نکاتی که پسره گفت این بود که:

She’s quite fast at picking stuff up, and..., I really feel intimidated by her.
که یعنی خلاصه باهوشه این دختره، من احساس intimidation (شاید خطر، ترس، یه کم زیادی منفیه در این پس زمینه، منظور پسره مثبت بود) میکنم.
این احساس یه مدت من رو تو فکر برد. نمیدونم حسش رو تونستم منتقل کنم یا نه. احساس خوف نیست، یه جور احساس اخطاره، یه جور ... نمیدونم دیگه، خودتون بفهمین.
بعد داشتم فکر میکردم، واقعا ارتباط و تعامل با کسی (نه لزوما جنس مخالف) که چنین احساسی داری نسبت بهش، چه تجربه ای میتونه باشه؟ من تا حالا شده با کسانی صحبت کنم که سطح اطلاعاتشون در یه زمینه، واقعا به من احساس ضعف میداده، ولی کسی که سرعت تحلیل و درک و استنتاجش به من این حس رو بده، نداشته ام. صادق اخیرا گاهی میترسونتم، ولی... شاید بعدا صادق دقیقا همین موجود بشه برا من. نمیدونم. ولی خب، یه فرق داره، من صادق رو مدتهاست میشناسم، یه غریبه شاید... نمیدونم.
واقعا چطور خواهد بود؟ خیلی تجربه جالبی میشه ها، فکر کن...

پانوشت: خدا بگم چیکار کنه کسی که این رو بخونه، بگه من قصد ازدواج دارم! یه کم با دقت بخونین بابا.
پانوشت 2: بله، مصمم هستم بر ازدواج نکردن. شاید یه چیزایی نوشتم در موردش، شاید.
پانوشت 3: نخیر، نمیگم باقی این صحبت ها رو. شاید بعدا

9 comments:

حمیدرضا گفت...

خواهیم دید

بچه شیطون که قصد ازدواج ندارد گفت...

دکتر قصد ازدواج داری ؟
یعنی واقعا قصد ازدواج نداری ؟
اگه قصد ازدواج نداری برای چی فکر کردی که من ممکنه این سوال و بپرسم ؟

دکتر فکر کنم قصد ازدواج داری ! واقعا فکر کنم قصد ازدواج داری !
قصد ازدواج داری ؟! بله درسته دکتر جان مبارکه !
الآن دیگه مطمئنا اگر هم قصد ازدواج نداشتی الآن قصد ازدواج پیدا کردی

همان بچه شیطون بالایی گفت...

آره دکتر من هم این احساس رو داشتم .
اولین بار وقتی رخش رو سر ثبت نام دیدم .
بعد وقتی حاضر جوابیاش رو دیدم . بعد وقتی از نظر درسی کلی از من فاصله گرفت .
حالا هم که کلا دست نیافتنی شده .
در همه این حالات ترسیدم
البته بهم جواب رد داد .

Mohammad KhoshZaban گفت...

به بچه شیطون:
د من میدونم کیا اینجا رو میخونن دیگه! بازم بگو نه!

ناشناس گفت...

معمولا دکترا احساسات خودشون را از زبان دیگران بیان می کنن! به هر حان مبارکه دکتر!

سی دمشتومبا گفت...

وَ قَالَ ص النِّكَاحُ سُنَّتِي فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّی

Mohammad KhoshZaban گفت...

به ناشناس:
معمولا؟! از کجات در آوردی این رو؟

Mohammad KhoshZaban گفت...

به سی دمشتومبا:
آیت الله بهجت سی سالگی ازدواج کردن! شما خیلی غصه ما رو نخور.
"رغب" هم خیلی مهمه در این حدیث، وقتی دلیلم رو گفتم، شاید در این مورد هم توضیح دادم.

ناشناس گفت...

یه جایی خوندم ادما بیشترین نبوغشون رو در زمان مجردی دارن و اگه کاری برای بشریت کردن اکثرشون مجرد بودن
البته من که دوست ندارم تا اخر عمرم مجرد باشم ولو اینکه نبوغم رو از دست بدم
ha ha ha (یعنی اینکه من نابغه هستم الان)