۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

تأملاتی در علوم سیاسی - ولایت فقیه، اصالت فقه، یا اصالت شخص؟ تفکیک حکم و تشخیص مصداق

این روزها خیلی وقت آزاد کم دارم، در طول هفته، شبها مینویسم، بنابراین اگه یه کم آشفته است، ببخشید.

معمولا همه وارد این بحث که میشوند، سریع میگویند خب، ولایت فقیه مورد قبول همه فقهای شیعه هست، در مورد حدودش با هم اختلاف دارند، اون هم هر کسی از مرجع خودش تقلید کنه، خداحافظ! این که نشد کار، با این حرف مشکلی حل نمیشه. اولا که گفتن این حرف، مثل اینه که بگیم هم ما، هم ارسطو به "عناصر" عقیده داریم، ما به جدول تناوبی عناصر عقیده داریم، ارسطو هم به عناصر اربعه! این که فقط شباهت اسمی و یه شباهت گنگ مفهومی شد! از اون گذشته، عملا داریم می بینیم چقدر مشکل زاده میشه، بالاخره یکی مرجع تقلیدش میگه فلان مسئله اجتماعی فلان، اون یکی میگه بهمان، و نمیشه که هر دو کار خودشون رو انجام بدن همزمان، باید یه راه تشخیصی این وسط باشه یا نه؟ یا باید به جون هم بیفتند مردم؟
و منطقی تر، اساسا این اصل تقلید اگه یه اصل عقلیه، که خب، در موردش صحبت میکنم، ولی اگه یه اصل نقلیه، نمیشه که از طریق یه نفر دیگه بهش اعتماد کرد. باید حدود اعتماد به این فقیه رو ما روشن کنیم، نه که خودش روشن کنه!
یه عده ولایت فقیه رو به همه وجهه های زندگی تسری میدن، یه عده میگن ولایت فقیه فقط در مورد امور حسبیه است. من در اینجا ریشه رو هدف میگیرم، همه اقلا قبول دارند که فقیه در مورد احکام شخصی ولایت داره و مردم باید تقلید کنند. وقتی توضیحم رو در مورد تقلید، از نوع بنیادیش بدم، دیگه تکلیف بقیه ماجرا روشن میشه از نظرم.
بنابراین، من بحثم رو عمومی تر شروع میکنم. اولین مسئله ای که همه به نظر میاد قبول دارند، و اون تشخیص احکام اولیه ای مثل نماز و روزه و زکات و ...، در این زمینه ها چگونه میشود به فقیه اعتماد کرد، باقی مطالب مورد بحث، مثل حکومت و ... خودش حله.
در طول این متن، هر جا لغت "فقه" رو به کار میبرم، به عنوان اصطلاحیه که به تشخیص احکام از منابع مذهبی گفته میشه. و فقیه، کسیه که در این زمینه متخصصه.
1- معمولا سه حدیث مشهور در زمینه ولایت فقیه ذکر میشه، من این سه تا رو میگذارم، ولی احادیث دیگری هستند که به این شدت نیستند، میتونید خودتون بخونید، احتمالا جامع ترین منبع، کتاب "دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية" آقای منتظری هستش (که زمان مرحوم امام چاپ شده و آقای خامنه ای لوح تقدیر بهترین (یادم نیست چی) رو دادند اون سال بهشون به عنوان رئیس جمهور وقت) که میتونین از اینجا دانلود کنین. مهم جامع بودن همه احادیث در این زمینه است.
1-1- رواه الصدوق في كتاب كمال الدين، عن محمد بن محمد بن عصام الكليني ، قال : حدثنا محمد بن يعقوب الكليني ، عن اسحاق بن يعقوب، قال : سألت محمد بن عثمان العمري أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي ، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان (ع)، و فيه : "و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فانهم حجتي عليكم، و أنا حجة الله عليهم" و رواه الشيخ أيضا في الغيبة بسنده عن الكليني . و رواه الطبرسي في آخر الاحتجاج أيضا عنه .
كمال الدين 483/، باب ذكر التوقيعات ...، الحديث 4، و الوسائل ‏101/18، الباب 11 من أبواب صفات القاضي ، الحديث 9.
در مورد این حدیث، توصیه میکنم بحث سند حدیث رو بخونید در کتاب.
1-2- روي الكليني عن محمد بن يحيي، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عيسي، عن صفوان بن يحيي، عن داود بن الحصين، عن عمرو بن حنظلة، قال : "سألت أبا عبدالله (ع) عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو ميراث، فتحاكما الي السلطان أو الي القضاة ; أيحل ذلك ؟ فقال : من تحاكم اليهم في حق أو باطل فانما تحاكم الي الطاغوت، و مايحكم له فانما يأخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له، لانه أخذه بحكم الطاغوت و قدأمر الله أن يكفر به، قال الله - تعالي - : "يريدون أن يتحاكموا الي الطاغوت و قدأمروا أن يكفروا به ." قلت : فكيف يصنعان ؟ قال : ينظران (الي) من كان منكم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا، فليرضوا به حكما فاني قدجعلته عليكم حاكما، فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله، و علينا رد، و الراد علينا الراد علي الله، و هو علي حد الشرك بالله."
اصول الكافي ‏67/1، باب اختلاف الحديث، الحديث 10; و الفروع منه ‏412/7، باب كراهية الارتفاع الي قضاة الجور من كتاب القضاء، الحديث 5; و الوسائل ‏98/18، الباب 11 من أبواب صفات القاضي ،الحديث 1.
1-3- في التفسير المنسوب الي الامام العسكري - عليه السلام - : "فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه، و ذلك لايكون الا بعض فقهاء الشيعة لاجميعهم."
الوسائل ‏95/18، الباب 10 من أبواب صفات القاضي ، الحديث 20.
در مورد این بخش از حدیث که نقل کرده ام، حتما متن کامل حدیث را با ترجمه کامل، اینجا بخوانید. خیلی جالبه که حضرت میگن که این در همه فقهای شیعه وجود نداره. خیلی خیلی جالبه.
2- برای ادامه بحث، قبل از اینکه سیر عقلی و منطقی مطلب مورد بحثم رو بگم، چند نکته رو میخوام در مورد این احادیث بگم.
2-1- در حدیث اول، امام زمان (عج) لغت "رواة حدیثنا" رو به کار برده اند، یعنی این خیلی مهم است و تأکید دارند حضرت در انتساب این مسئله به خودشون. یعنی آنچه که شأنیت به فقیه میده، استناد فقیه هستش به امام معصوم، نه نظر شخصی خودش. و این وجه از فقیه هستش که "حجت" قرار میگیره بر ما، و امام "حجت" هستند بر فقیه. این "حجیت" خیلی مهمه، خیلی.
2-2- امام بعد از اینکه همه خصوصیات این آدم که باید قاضی قرار بگیره رو مفصل ذکر میکنند، باز هم تأکید میکنند که در صورتی که به "حکم ائمه" حکم کرد، رد حکمش غلطه، این خیلی نکته مهمیه که غالبا مثل نقل و نبات از حرف می اندازند. هر کسی که تئوری ای در مورد ولایت فقیه میخواد بده، باید قطعا در تئوریش، راهی که مردم میتوانند از طریق اون، اطمینان حاصل کنند که این حکم فقیه، حکم خدا هست یا نه. در واقع، کسی که بگه خب، فقیه رو انتخاب میکنیم، دیگه باقیش به ما ربطی نداره، علنا داره خلاف فرمان امام عمل میکنه.
2-3- هر کسی که متن کامل این حدیث رو بخونه، دیگه نیازی نداره که باز این نکات رو تکرار کنم، کاملا حرف حضرت صادق(ع) روشنه.
3- یک مسئله کاملا مهم، کاملا منطقی و عقلانی، و در ضمن مورد قبول همه علمای شیعه، مسئله تفکیک "حکم"، و "تشخیص مصداق" هستش. تفاوت این دو چیه؟
3-1- حکم یه مسئله ایه که به صورت عمومی، بدون تعیین مصداقش بیان میشه، مثلا گفته میشه که خون نجسه.
3-2- تشخیص مصداق، تشخیص مصداق اون حکمه، در یه مورد خاص، مثلا این لیوانی که جلوی منه، و توش یه مایع قرمز رنگه، آیا خونه؟ یا آب آلبالوه؟
4- تفکیک این دو مطلب، از همدیگه خیلی مهمه. اگر کسی یک فقیه شیعه رو در موضع فقاهت قبول داره، میپذیره که اون فقیه، تمام تلاش خودش رو کرده، و در نهایت به این نتیجه رسیده که آبی که حجمش فلان قدر باشه، آب کر محسوب میشه و پاک کننده است. اینکه حالا آیا ماشین لباسشویی خونه ما، پاک کننده هست یا نه، دیگه یه عامل جدید توش وارد میشه، اونم اینه که این ماشین لباسشویی، آیا در حال شستن، هیچوقت لباسها رو به آب کر وصل میکنه، یا نه؟ این مسئله، دیگه در حیطه "فقه" به معنی اصطلاحیش نیست. یعنی ممکنه که یه فقیهی، ماشین لباسشویی خونه شون رو طراحی کرده باشه، ولی دیگه وقتی میگی این ماشین لباسشویی پاک کننده است، حرفش دو بخش داره. برای پذیرش تمام حرفش، نه تنها در مورد بخش اولش، در مورد بخش دومش هم باید اعتماد باشه، یعنی نه تنها باید فرد "فقیه" باشه، باید در زمینه تشخیص میزان آب وصل شده به مجموعه لباس ها هم "متخصص" باشه. تفکیک این دو شأن از هم خیلی مهمه.
اصلی ترین و جامع ترین احادیث باب تقلید، همینها بودند که ذکر کردم، و کاملا روشنه که اصلا و به هیچ وجه، صرف تشخیص مصداق هیچ کسی حجیت نداره، چیزی که با توجه به حکم عقل، جز این هم از امام معصوم انتظار نمی رفت.
5- پس بنابراین، در هر زمینه ای از زمینه های مختلف دنیای امروز، وقتی یک فقیه حرف میزند و نظری میدهد، نظرش از دو بخش تشکیل شده، یکی حکم شرعی، دیگری تشخیص مصداق امروزیش، پذیرش بخش اول، برای کسی که "فقاهت" فقیه را میپذیرد، لازم، و پذیرش بخش دوم، کاملا وابسته به این است که آیا تخصص این "فقیه" در آن زمینه، قابل اطمینان است، یا آنکه راههای مطمئن تری برای این تخصص وجود دارد. در این مورد، مفصلا در بخش بعد ولایت فقیه خواهم نوشت.
5-1- بنابراین خیلی روشنه که چرا نمیشه خیلی راحت بسیاری از احکام رو بگیم که ما از فقیه تقلید میکنیم و دیگه به گردن ما نیست، و فقیه هم اگه اشتباه کرده باشه به گردنش نیست. اساسا قسمت دوم این ماجرا، تخصص و تأمل خاص خودش رو می طلبه. فقیهی که میگه تست ژنتیک قبل از به دنیا آمدن کودکان حلاله یا حرام، واقعا میدونه اونطوری که بچه های رشته ژنتیک میدونند که این دقیقا مستلزم چه چیزهاییه؟ یا فقیهی که میگه شرکت در فلان برنامه اجتماعی حرامه، دقیقا میدونه که اون برنامه مستلزم چه چیزهایی هست؟ این خیلی مهمه، خیلی. اگه کسی واقعا میتونه اطمینان کنه، به اطلاعاتی که یه فقیه، از طریق پرس و جو به دست میاره، خب، اطمینان کنه، ولی اگه میدونه که متخصص در اون زمینه خاص، کیه، و مقالاتش کجاست و ... دیگه نمیتونه شرعا برای قسمت دوم به فقیه رجوع کنه. در این زمینه و راه حلش خواهم نوشت.
6- چگونه و از چه راهی میشود اطمینان حاصل کرد، که حکم فقیه، حکم خداست، نه نظر شخصی خود او؟ جواب خیلی ساده است، در صورتی که در سیستم ایجاد فقاهت، برای ما اطمینان حاصل بشه که "رقابت" حضور داره.

پس نتیجه اخلاقی ماجرا چی شد؟
- تمایز "حکم" و "تعیین مصداق" خیلی مهمه.
- در هر موقعیتی، نمیشه فقط به فقیه صرفا اعتماد کرد. نص صریح امام معصوم، شرط "فإذا حکم بحکمنا" رو داره، که باید هرکسی مد نظر داشته باشه. (در این حدیث، تعیین مصداق هم نهفته است در امر قضاوت).
- و اگر هم حکمی میاد، این حکم باید از مجموعه ای خارج شه که قابل اعتماد باشه.
- و در هر زمینه ای، بخش "تعیین مصداق"، قطعا خارج از تخصص فقیهه.

احتمالا یکی دو تا پست در زمینه مثال هایی که فقهای همین امروز خرابکاری کرده اند مینویسم، شاید هم همه رو یه جا نوشتم، در همون پست نهایی ولایت فقیه.

11 comments:

علی گفت...

خوش به حالت. به خاطر اینکه من نیستی. این حرفو میتونم به اکثریت افراد بزنم.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به علی:
چی بگم عزیز...

سيد عباس بني هاشم گفت...

محمد جان، این نظرت درباره رقابت به نظرم ایده خوبیه. اگرچه باید بشینم یه موقعی فکر کنم ببینم آیا مشکلی، نقصی چیزی در بیانت می تونم پیدا کنم یا نه...
چیزی که می خواهم بدانم اینه که آیا مقاله ای چیزی (معتبر) در این زمینه خوانده ای که درباره فایده های رقابت بحث کرده باشه؟
البته شاید هم آنقدر این در فضای اونجا نهادینه شده باشه که جزو مباحث کلاسیک درسی قرار گرفته باشه... این رو من از اینجا نمی دونم و وقت جستجو هم ندارم.
اگر میشه یک کم در مورد سابقه این ایده به اصطلاح «رقابت» بگو ببینم چقدر سابقه داره؟ یه جورایی می خوام بی دردسر verify اش کنم... ببینم آیا جامعه علمی اونجا این رو به این شکلی که داری میگی پذیرفته یا نه؟ اگر به این شکل نیست، به چه شکلی است؟
منتظرم

سيد عباس بني هاشم گفت...

راستش، الان که دارم فکر می کنم دارم دنبال یک مثالی می گردم که ایجاد کردن عنصر رقابت باعث ناپایدار شدن سیستم و در نهایت از بین بردن ساختار سیستم بشه. مثلا همین اتفاقی که در انتخابات ما یا افتاد یا به نحوی می تونست بیفته. به بیان دیگر، آیا اصولا التزام به اصل برقراری رقابت می تونه ضامن برقرار موندن این قانون در اون محیط بشه یا ممکنه کسی که به هر دلیل از این رقابت (یا یک رقابت دیگر که به جای این قالب کرده اند) پیروز بیرون بیاد و تمام ساختارهای قبلی رو بشکنه... نمونه اش به هر حال در تاریخ هست. می خوام ببینم آیا می شه این سیستم رو نسبت به این ساختار شکنی ها واکسینه اش کرد؟ آیا خود فاکتور رقابت به این به اصطلاح واکسینه شدن کمک می کنه یا مانعشه؟

سيد عباس بني هاشم گفت...

یکی از مهم ترین رویکردهایی که در این باره به ذهنم می رسه، اصل پایاپای بودن قدرتهاست. خیلی مجال توضیح نیست. بگذار با یک مثال منظورم را بیان کنم... نکته فوق العاده مهمی که در کردستان عراق (در دهه 60) وجود داشت و البته تحلیل های بسیار هم (حتی الآن) می توان مبنی بر آن انجام داد، به این صورت است که در آنجا چند حزب قدرتمند وجود داشتند. به گمانم مهمترینشان یکی کومله بود و دیگری حزب دموکرات کردستان. نکته ای که می خواهم بگویم و احتمالا در هزار تا جای دیگر هم بتوانی شاهد مثال آنرا بیاوری، این است که «سایر احزاب و قبیله ها، برای بقائشان، به حزبی که ضعیف تر بود کمک می کردند تا مبادا تعادل قوا بر هم بخورد و دیگری آنقدر قوی شود که موجودیتشان را زیر سوال ببرد.»
و وای از آنروز که سیستم تک حزبی شود... یعنی برای اینکه شرایط اولیه لازم برای یک رقابت حفظ شود، عملا تلاش می کردند که نتیجه رقابت را تعدیل کنند. این (به قول کنترلی ها) عامل پایدار کننده سیستم را در این رویکرد رقابتی پیش بینی کرده ای؟ در کجا؟ چه تضمینی هست که سرانجام رقابت، رقابت در محیط سالم بماند؟ اگر بگویی محیط سالم مهم نیست، (که ای کاش می گفتی!) خوشحال می شدم جوابت دهم که الآن هم طبق شیخنا داروین، بالاخره کار حکومتی که امکان رقابت نمی دهد تمام می شود، اما ممکن است یه چند دهه طول بکشد... حالا مشکلی هست؟ به هر حال از بین می رود، دیگر.. حالا دیر یا زود. به قیمت کشته شدن صد نفر یا هزار نفر... آیا می توانی مدل پایدارتر و در عین حال با پاسخ (حالت پایدار) سریعتری پیدا کنی؟
به هر حال، نکته ای که روشن است، وجود رقابت در کردستان است. اما نتیجه ای که ناشی از برنده شدن در رقابت یک حزب بوده، به واسطه اهمیت پایداری سیستم خود باعث محدود تر شدن اختیارات آن حزب می شده است. توضیح، بحث و تحلیل ها بماند. همین که این مثال را زدم، کافی بود. اگر که قسمت های آخر سریال جومونگ را می دیدی، می توانستم یک مثال ملموس دیگر هم از این سنخ برایت بزنم.
همین جا تمام.

Mohammad KhoshZaban گفت...

به سيد عباس بني هاشم:
با این حال میکنم که سریع میری سر نقطه آخر خط.
اینکه چگونه باید این ساختار حفظ بشه، آخرین پستیه که در این سری خواهم نوشت. دوست دارم خیلی روش فکر کنی، که جوابی که میدم، بهت بچسبه، چون خودم خیلی روش فکر کردم، خیلی...
در مورد رقابت، نه، چیز کلاسیکی الان خاطر ندارم، فکر میکنم مطلبی که نوشتم جامع بود. حقیقتش، این ایام، اون قدر حجم مطالب مرتبط به امراض مختلف و زندگی افراد مختلف در بیمارستان میشنوم، که همینطوری دارم منفجر میشم. ولی اگه فرصت بود بعدا، حتما میگردم برات. ولی فکر نمیکنم سیر استدلالیم برای اثبات اصالت رقابت مشکلی داشته باشه.
راستی، حالا این رو چرا اینجا گفتی؟ ذیل همون رقابت میگفتی!
قربانت

علی گفت...

آقا لطف میکینی جواب مساله رو بدی؟ آخه خیلی مهمه...

میلاد گفت...

سلام
آقا در مورد حدیث اول :
من استاد این حرف نیستم . حرف دارم .
حرف های معصوم رو اگر به عنوان قواعد هندسه یا مثلا حساب در نظر بگیری ! عملا حل مسئله با توئه . کاری که این علما می کنند آیا استفاده از این موضوع نیست ؟ معصوم که همه مسئله ها رو حل نکرده (احتمالا-من وارد نیستم-عقلم اینو میگه)
البته اعتماد به اینکه یکی ریاضی بلده دلیل بر این نمیشه که صورت مسئله رو فهمیده باشه.
البته این به معنای تایید این نیست که فقیه حرف دو بخش داره . اونی که میگی از نظر من مشخصه . من سر همون بخش اولش حرف دارم .
رقابت لزوما دلیل بر حقانیت حرف نمیشه . البته منظورم رقابت در دنیای واقعیه ، وگرنه رقابت در مطلق کلمه ، به حقانیت می تونه منتهی بشه( اگر نهادسیاست رو کنار بگذاریم)

محمد جان حرفم رو رک بزنم :
امام معصوم جملات محدودی گفته .

در مورد حدیث دوم :
السلطان أو الي القضاة
این یعنی چی ؟
اگر قاضی به معنای عام کلمه است که چرا ال آورده شده ؟ اگر هم خاصه که مصداق برای امروز می تونه نداشته باشه یعنی من می تونم به قاضی انگلیسی اعتماد کنم .
اگر هم عام شد : قاضی = قضاوت کننده :هر کسی که قضاوت می کنه و لذا اگر هر کسی که قضاوت می کنه باطل بگه که پس اصل قضاوت میره زیر سوال.
در ضمن حدیث میگه حتی اگر حق بگه ، این یعنی هر چی بگه باز هم ما تحریمش می کنیم و این یعنی انحصار قضاوت درون یک قشر که احتمالا ممتاز می شوند . آیا معصوم با حق مشکل داشته که گفته حتی اگر حق بگوید . آیا ...شرمنده .
می تونی شخصا بهم ایمیل بزنی اگر ربطی به این وبلاگ نداره .

من با معصوم کاری ندارم .من با این حق و حقوقی کار دارم که معصوم داده . معصوم یک دوره زمانی داشته . الآن خیلی از اون دوره گذشته .
حالا ادامه نمی دم .بقیه اش بعدا.

سپهر محمدی گفت...

سلام!

بحث عقلی و نقلی جالبی پیش گرفتی!

اینکه ما به استناد یک چیزی، عقلی یا نقلی از فقیه تقلید می کنیم!

و حالا اصلا فکر کنیم که اون چیز راستی راستی چی بود؟!

موفق باشی!
سپهر

Mohammad KhoshZaban گفت...

به میلاد:
در مورد حدیث اول:
این حدیث رو داشته باش: انما علينا أن نلقي اليكم الاصول و عليكم أن تفرعوا
الوسائل ‏41/18، الباب 6 من أبواب صفات القاضي ، الحديث 51.
رقابت، تنها عاملیه که میشه بهش اعتماد کرد. یعنی بهترین راهیه که برای رسیدن به حقانیت داریم. راه بهتری نمیتونه وجود داشته باشه.

در مورد حدیث دوم:
باید برگردی به زمان حضرت. وقتی قاضی شد یحیی ابن اکثم، دیگه همه چی روشنه!
متن حدیث رو هم دقت کن "لانه أخذه بحكم الطاغوت و قدأمر الله أن يكفر به"
مسئله این نیست که حق گرفته شده یا نه، مسئله اینه که به دلیل غلطی گرفته شده، یعنی دلالت اون قضاوت نامشروعه. مثل این می مونه که بریم پیش یکی بگیم چرا مجموع زوایای مثلث 180 درجه است، بگه گردو گرد است، پس مجموع زوایای مثلت 180 درجه است. این روش حل مسئله است که حرامه.
حرف امام اینه که اساسا اینها طاغوتند، و مشروعیت ندارن. این انحصار قضاوت در یه قشر ممتاز نیست، انحصار قضاوت در کسانیه که عالم به قضاوت هستند.
یه جور دیگه مثال بزنم، اگه تو الان یه مطب بزنی، ولو به همه (شانسی!) داروی صحیح بدی، نظام پزشکی میگیردت، که چرا بدون اثبات علمت (جواز) دست به درمان بیمار زدی. (ملت این قانون رو تصویب کرده اند که خیالشون راحت باشه که هر جا علامت مطب می بینن، طرف قابل اطمینانه. در زمینه رقابت در این مسئله مینویسم در پست مربوط به پزشکی)

Mohammad KhoshZaban گفت...

به سپهر:
مخلصیم استاد.
از یه مدت قبل می نوشتم، حالا بعدا لینک همه اش رو میگذارم به امید خدا.
خیلی ارادت داریم