۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

دو محاوره

محاوره اول
صحنه: من در صف ورود به نمایشگاه اول سال دانشگاه ایستاده ام و غرق نوستالژی دو سال پیش، یه پسر ایرانی که تازه از ایران اومده (دو سال دانشگاه خونده، اومده از اول اینجا شروع کنه یه رشته مهندسی) پشت سرمه (عملا کنارم ایستاده) تو صف. ناگهان:
پسره: دختراشون چقدر خوشگلن!
من (گیج): چی؟
پسره: میگم دختراشون چقدر خوشگلند.
من (سردرگم، نمیدونم چی بگم، مسیر نگاهش رو حدس میزنم): این پشت سری من رو میگی؟
پسره: آره دیگه
من (نمیدونم چی بگم، هنوز گیجم، جلوی خنده ام رو میگیرم): فکر نکنم، بالاخره محیط برات تازه است...
پسره: نه، کلا همه شون، پسراشون هم خوشگلن!
من: پسرا؟!
پسره: آره دیگه، اگه یکی از اینا تهران بود، میرفت کنار محمدرضا گلزار.
من (نمیدونم محمدرضا گلزار کیه، دیگه عنان اختیار از کف میدم): خنده شدید!!! (فکر کن! بعدا دلم به حالش سوخت! قیافه اش شوکه بود تا آخر صف از واکنش من!)

محاوره دوم
صحنه: منتظر یکی از رزیدنت هاییم، بیاد بهمون درس بده، یکی از دخترهای پزشکی که گویا ریشه افغانی داره انگار به بقیه میگه که زبان فارسی بلده، دقیق یادم نیست، چون حواسم نبود اصلا، با لغت Persian حواسم جمع شد:
یکی از دخترای انگلیسی: Persian is a s.e..x.y language
یکی دیگه: yeah
دوباره دختر انگلیسیه: And the women who speak it are really beautiful too
یه پسره: I was gonna say, the persian women are beautiful
من: یاد محاوره روز قبلم می افتم، و حیرانم از شدت عظمت بعضی افکار!!!

همینطوری

2 comments:

سعید گفت...

بالاخره آخرش چی شد؟ کدوم وریا بهترن؟ بمونیم یا بیایم؟! ;)

سيد عباس بني هاشم گفت...

ایول...!