۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

استغراق

ساعت شش صبح بیرون میزنم
ساعت بعد از نه شب میرسم خونه
و این یعنی بخش جراحی!
حس میکنم وقتی در یه رشته به فهم عمیقی رسیدی، که مطالبی که به نظر غیر عادی میاد رو راحت هضم کنی. مثلا اینکه راحت درک کنی که سه متر آب عمودی در یه لوله نازک، زورش بیشتر از یه تانکر آب در ارتفاع یه متریه. یا اینکه راحت بفهمی هواپیما، این غول آهنی، چه طور میپره!
امشب، حوالی ساعت هفت و نیم، ناگهان از شکم مریض (زیر فشار گاز لاپاروسکپی) خون فوران میکنه بیرون، لباس جراح و کمک جراح و من پر از لکه های سرخ میشه. اصلا ترس هم ندارم، خبری نیست، یه شریان کوچولوه دیگه، با فشار یه انگشت حله!

پ.ن. آقاجان، نپرسین، ما تا وقتی دانشجوی پزشکی هستیم، فقط مشاهده میکنیم، یا وسیله میدیم دست جراح، هیچ غلطی نمیکنیم جز مشاهده و درک!

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

تأملاتی در علوم سیاسی - ولایت فقیه، اصالت فقه، یا اصالت شخص؟ تفکیک حکم و تشخیص مصداق

این روزها خیلی وقت آزاد کم دارم، در طول هفته، شبها مینویسم، بنابراین اگه یه کم آشفته است، ببخشید.

معمولا همه وارد این بحث که میشوند، سریع میگویند خب، ولایت فقیه مورد قبول همه فقهای شیعه هست، در مورد حدودش با هم اختلاف دارند، اون هم هر کسی از مرجع خودش تقلید کنه، خداحافظ! این که نشد کار، با این حرف مشکلی حل نمیشه. اولا که گفتن این حرف، مثل اینه که بگیم هم ما، هم ارسطو به "عناصر" عقیده داریم، ما به جدول تناوبی عناصر عقیده داریم، ارسطو هم به عناصر اربعه! این که فقط شباهت اسمی و یه شباهت گنگ مفهومی شد! از اون گذشته، عملا داریم می بینیم چقدر مشکل زاده میشه، بالاخره یکی مرجع تقلیدش میگه فلان مسئله اجتماعی فلان، اون یکی میگه بهمان، و نمیشه که هر دو کار خودشون رو انجام بدن همزمان، باید یه راه تشخیصی این وسط باشه یا نه؟ یا باید به جون هم بیفتند مردم؟
و منطقی تر، اساسا این اصل تقلید اگه یه اصل عقلیه، که خب، در موردش صحبت میکنم، ولی اگه یه اصل نقلیه، نمیشه که از طریق یه نفر دیگه بهش اعتماد کرد. باید حدود اعتماد به این فقیه رو ما روشن کنیم، نه که خودش روشن کنه!
یه عده ولایت فقیه رو به همه وجهه های زندگی تسری میدن، یه عده میگن ولایت فقیه فقط در مورد امور حسبیه است. من در اینجا ریشه رو هدف میگیرم، همه اقلا قبول دارند که فقیه در مورد احکام شخصی ولایت داره و مردم باید تقلید کنند. وقتی توضیحم رو در مورد تقلید، از نوع بنیادیش بدم، دیگه تکلیف بقیه ماجرا روشن میشه از نظرم.
بنابراین، من بحثم رو عمومی تر شروع میکنم. اولین مسئله ای که همه به نظر میاد قبول دارند، و اون تشخیص احکام اولیه ای مثل نماز و روزه و زکات و ...، در این زمینه ها چگونه میشود به فقیه اعتماد کرد، باقی مطالب مورد بحث، مثل حکومت و ... خودش حله.
در طول این متن، هر جا لغت "فقه" رو به کار میبرم، به عنوان اصطلاحیه که به تشخیص احکام از منابع مذهبی گفته میشه. و فقیه، کسیه که در این زمینه متخصصه.
1- معمولا سه حدیث مشهور در زمینه ولایت فقیه ذکر میشه، من این سه تا رو میگذارم، ولی احادیث دیگری هستند که به این شدت نیستند، میتونید خودتون بخونید، احتمالا جامع ترین منبع، کتاب "دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية" آقای منتظری هستش (که زمان مرحوم امام چاپ شده و آقای خامنه ای لوح تقدیر بهترین (یادم نیست چی) رو دادند اون سال بهشون به عنوان رئیس جمهور وقت) که میتونین از اینجا دانلود کنین. مهم جامع بودن همه احادیث در این زمینه است.
1-1- رواه الصدوق في كتاب كمال الدين، عن محمد بن محمد بن عصام الكليني ، قال : حدثنا محمد بن يعقوب الكليني ، عن اسحاق بن يعقوب، قال : سألت محمد بن عثمان العمري أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي ، فورد التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان (ع)، و فيه : "و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فانهم حجتي عليكم، و أنا حجة الله عليهم" و رواه الشيخ أيضا في الغيبة بسنده عن الكليني . و رواه الطبرسي في آخر الاحتجاج أيضا عنه .
كمال الدين 483/، باب ذكر التوقيعات ...، الحديث 4، و الوسائل ‏101/18، الباب 11 من أبواب صفات القاضي ، الحديث 9.
در مورد این حدیث، توصیه میکنم بحث سند حدیث رو بخونید در کتاب.
1-2- روي الكليني عن محمد بن يحيي، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عيسي، عن صفوان بن يحيي، عن داود بن الحصين، عن عمرو بن حنظلة، قال : "سألت أبا عبدالله (ع) عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو ميراث، فتحاكما الي السلطان أو الي القضاة ; أيحل ذلك ؟ فقال : من تحاكم اليهم في حق أو باطل فانما تحاكم الي الطاغوت، و مايحكم له فانما يأخذ سحتا و ان كان حقا ثابتا له، لانه أخذه بحكم الطاغوت و قدأمر الله أن يكفر به، قال الله - تعالي - : "يريدون أن يتحاكموا الي الطاغوت و قدأمروا أن يكفروا به ." قلت : فكيف يصنعان ؟ قال : ينظران (الي) من كان منكم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا، فليرضوا به حكما فاني قدجعلته عليكم حاكما، فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله، و علينا رد، و الراد علينا الراد علي الله، و هو علي حد الشرك بالله."
اصول الكافي ‏67/1، باب اختلاف الحديث، الحديث 10; و الفروع منه ‏412/7، باب كراهية الارتفاع الي قضاة الجور من كتاب القضاء، الحديث 5; و الوسائل ‏98/18، الباب 11 من أبواب صفات القاضي ،الحديث 1.
1-3- في التفسير المنسوب الي الامام العسكري - عليه السلام - : "فأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه، و ذلك لايكون الا بعض فقهاء الشيعة لاجميعهم."
الوسائل ‏95/18، الباب 10 من أبواب صفات القاضي ، الحديث 20.
در مورد این بخش از حدیث که نقل کرده ام، حتما متن کامل حدیث را با ترجمه کامل، اینجا بخوانید. خیلی جالبه که حضرت میگن که این در همه فقهای شیعه وجود نداره. خیلی خیلی جالبه.
2- برای ادامه بحث، قبل از اینکه سیر عقلی و منطقی مطلب مورد بحثم رو بگم، چند نکته رو میخوام در مورد این احادیث بگم.
2-1- در حدیث اول، امام زمان (عج) لغت "رواة حدیثنا" رو به کار برده اند، یعنی این خیلی مهم است و تأکید دارند حضرت در انتساب این مسئله به خودشون. یعنی آنچه که شأنیت به فقیه میده، استناد فقیه هستش به امام معصوم، نه نظر شخصی خودش. و این وجه از فقیه هستش که "حجت" قرار میگیره بر ما، و امام "حجت" هستند بر فقیه. این "حجیت" خیلی مهمه، خیلی.
2-2- امام بعد از اینکه همه خصوصیات این آدم که باید قاضی قرار بگیره رو مفصل ذکر میکنند، باز هم تأکید میکنند که در صورتی که به "حکم ائمه" حکم کرد، رد حکمش غلطه، این خیلی نکته مهمیه که غالبا مثل نقل و نبات از حرف می اندازند. هر کسی که تئوری ای در مورد ولایت فقیه میخواد بده، باید قطعا در تئوریش، راهی که مردم میتوانند از طریق اون، اطمینان حاصل کنند که این حکم فقیه، حکم خدا هست یا نه. در واقع، کسی که بگه خب، فقیه رو انتخاب میکنیم، دیگه باقیش به ما ربطی نداره، علنا داره خلاف فرمان امام عمل میکنه.
2-3- هر کسی که متن کامل این حدیث رو بخونه، دیگه نیازی نداره که باز این نکات رو تکرار کنم، کاملا حرف حضرت صادق(ع) روشنه.
3- یک مسئله کاملا مهم، کاملا منطقی و عقلانی، و در ضمن مورد قبول همه علمای شیعه، مسئله تفکیک "حکم"، و "تشخیص مصداق" هستش. تفاوت این دو چیه؟
3-1- حکم یه مسئله ایه که به صورت عمومی، بدون تعیین مصداقش بیان میشه، مثلا گفته میشه که خون نجسه.
3-2- تشخیص مصداق، تشخیص مصداق اون حکمه، در یه مورد خاص، مثلا این لیوانی که جلوی منه، و توش یه مایع قرمز رنگه، آیا خونه؟ یا آب آلبالوه؟
4- تفکیک این دو مطلب، از همدیگه خیلی مهمه. اگر کسی یک فقیه شیعه رو در موضع فقاهت قبول داره، میپذیره که اون فقیه، تمام تلاش خودش رو کرده، و در نهایت به این نتیجه رسیده که آبی که حجمش فلان قدر باشه، آب کر محسوب میشه و پاک کننده است. اینکه حالا آیا ماشین لباسشویی خونه ما، پاک کننده هست یا نه، دیگه یه عامل جدید توش وارد میشه، اونم اینه که این ماشین لباسشویی، آیا در حال شستن، هیچوقت لباسها رو به آب کر وصل میکنه، یا نه؟ این مسئله، دیگه در حیطه "فقه" به معنی اصطلاحیش نیست. یعنی ممکنه که یه فقیهی، ماشین لباسشویی خونه شون رو طراحی کرده باشه، ولی دیگه وقتی میگی این ماشین لباسشویی پاک کننده است، حرفش دو بخش داره. برای پذیرش تمام حرفش، نه تنها در مورد بخش اولش، در مورد بخش دومش هم باید اعتماد باشه، یعنی نه تنها باید فرد "فقیه" باشه، باید در زمینه تشخیص میزان آب وصل شده به مجموعه لباس ها هم "متخصص" باشه. تفکیک این دو شأن از هم خیلی مهمه.
اصلی ترین و جامع ترین احادیث باب تقلید، همینها بودند که ذکر کردم، و کاملا روشنه که اصلا و به هیچ وجه، صرف تشخیص مصداق هیچ کسی حجیت نداره، چیزی که با توجه به حکم عقل، جز این هم از امام معصوم انتظار نمی رفت.
5- پس بنابراین، در هر زمینه ای از زمینه های مختلف دنیای امروز، وقتی یک فقیه حرف میزند و نظری میدهد، نظرش از دو بخش تشکیل شده، یکی حکم شرعی، دیگری تشخیص مصداق امروزیش، پذیرش بخش اول، برای کسی که "فقاهت" فقیه را میپذیرد، لازم، و پذیرش بخش دوم، کاملا وابسته به این است که آیا تخصص این "فقیه" در آن زمینه، قابل اطمینان است، یا آنکه راههای مطمئن تری برای این تخصص وجود دارد. در این مورد، مفصلا در بخش بعد ولایت فقیه خواهم نوشت.
5-1- بنابراین خیلی روشنه که چرا نمیشه خیلی راحت بسیاری از احکام رو بگیم که ما از فقیه تقلید میکنیم و دیگه به گردن ما نیست، و فقیه هم اگه اشتباه کرده باشه به گردنش نیست. اساسا قسمت دوم این ماجرا، تخصص و تأمل خاص خودش رو می طلبه. فقیهی که میگه تست ژنتیک قبل از به دنیا آمدن کودکان حلاله یا حرام، واقعا میدونه اونطوری که بچه های رشته ژنتیک میدونند که این دقیقا مستلزم چه چیزهاییه؟ یا فقیهی که میگه شرکت در فلان برنامه اجتماعی حرامه، دقیقا میدونه که اون برنامه مستلزم چه چیزهایی هست؟ این خیلی مهمه، خیلی. اگه کسی واقعا میتونه اطمینان کنه، به اطلاعاتی که یه فقیه، از طریق پرس و جو به دست میاره، خب، اطمینان کنه، ولی اگه میدونه که متخصص در اون زمینه خاص، کیه، و مقالاتش کجاست و ... دیگه نمیتونه شرعا برای قسمت دوم به فقیه رجوع کنه. در این زمینه و راه حلش خواهم نوشت.
6- چگونه و از چه راهی میشود اطمینان حاصل کرد، که حکم فقیه، حکم خداست، نه نظر شخصی خود او؟ جواب خیلی ساده است، در صورتی که در سیستم ایجاد فقاهت، برای ما اطمینان حاصل بشه که "رقابت" حضور داره.

پس نتیجه اخلاقی ماجرا چی شد؟
- تمایز "حکم" و "تعیین مصداق" خیلی مهمه.
- در هر موقعیتی، نمیشه فقط به فقیه صرفا اعتماد کرد. نص صریح امام معصوم، شرط "فإذا حکم بحکمنا" رو داره، که باید هرکسی مد نظر داشته باشه. (در این حدیث، تعیین مصداق هم نهفته است در امر قضاوت).
- و اگر هم حکمی میاد، این حکم باید از مجموعه ای خارج شه که قابل اعتماد باشه.
- و در هر زمینه ای، بخش "تعیین مصداق"، قطعا خارج از تخصص فقیهه.

احتمالا یکی دو تا پست در زمینه مثال هایی که فقهای همین امروز خرابکاری کرده اند مینویسم، شاید هم همه رو یه جا نوشتم، در همون پست نهایی ولایت فقیه.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

برنامه یک روز

- صبح، قبل از نماز صبح بیدار میشوم
- نماز خوانده، سریع بیرون میزنم
- در راه، در مترو، این کتاب زیبا در مورد memetics بعد از کلی صفحه، تازه وارد کاربرد شده، و هر چند صفحه اش، یکی از بزرگترین معماهای فکری من در مورد مسائل اجتماعی (خانواده، زبان، روابط زن و مرد، فمینیسم و ...) رو توضیح میده، احساسم، غیر قابل وصفه، غیر قابل وصف.
- میروم برای معاینه و مصاحبه قبل از عمل
- لباس عوض میکنم
- یک قهوه میزنم در اتاق استراحت بیرون اتاق عمل (در حالیکه دلم نیومده کتاب رو بگذارم تو رختکن)
- میریم سر عمل (کتاب رو با خودم میبرم!)
- بنده خدا مریضه یه مقدار وضعش پیچیده تره، عمل رو متوقف میکنن که در مورد یه مسئله ای باهاش صحبت کنند (در این مورد، که مرتبط با بحث اجتهاد و تقلیده، خواهم نوشت)
- یه قهوه دیگه
- یه عمل دیگه
- یه عمل دیگه
- خودم رو به کالبد شکافی میرسونم
- ادامه عمل رو می بینم
- سریع: رختکن، وضو، نماز!
- یک فروند سیب کوچولو
- یه جلسه درس بیهوشی
- کتابخونه، مطالعه
- یه چرت تو کتابخونه (واقعا لازم بود!)
- یه ذره تدریس و کمک به بچه های سال اول
- ادامه مطالعه
- نماز مغرب و عشا
- کتابخونه
- مترو (ادامه کتاب که از اتاق عمل به دلم مونده خوندنش!)
- زنگ به یکی از رفقا
- خانه
- صحبت با یک رفیق قدیمی
- جواب چند تا ایمیل، چند تا بلاگ، دنبال کردن اخبار ایران، با احساس ... زیاد...
- شام (در حال مشاهده فیلم تبلیغ و معرفی Google Wave، طولانیه، تا تهش ندیده ام هنوز، ولی همه چیز رو متحول خواهد کرد)
- نوشتن این پست

پ.ن. بله، نفس هم نکشیده ام هنوز!

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

تأملاتی در علوم سیاسی، به چه اعتماد کنیم؟

مسئله ای که میخوام بیان کنم، اینه که به چه چیز اعتماد کنیم. منتها مهمه که محدوده ای که درش حرف میزنم روشن بشه.
حیطه بحث من، سیستم هایی هستن که مدعی دسترسی به حقیقت بر اساس پروسه ای تکرار شدنی، توسط هر کسی که در اون زمینه به اندازه کافی داده به وسیله مطالعه/تجربه به دست بیاره هستند. مثلا سیستم های دانشگاهی، حوزوی و ... طبیعیست که این تعریف، بعدا باید من رو مصون بداره نسبت به اینکه حرفم چرا در حیطه درون خانواده، بین دوستان، یا حتی در تشخیص میزان صحت منابع تاریخی لزوما کاربرد نداره (هر چند کسی که ریشه حرفم رو بفهمه، خودش خیلی کاربرد خصوصا در تاریخ براش پیدا میکنه). همچنین، برای من اصلا مهم نیست که سیستم هایی که بر اساس رابطه ای تفضلی تشکیل میشن، مثل سلسله های مریدی مختلف، چطور توشون میشه بیشترین اعتماد رو به دست آورد، هر چند که اصولی که بیان خواهم کرد، در مطالعه در اون حیطه ها هم میتونه به کار بره. شاید این نکته رو بعد از خوندن تمام متن من بیشتر متوجه شوید.
تلاش من برای حل این مسئله، و اعتقادم مبنی بر اینکه با شرایطی که طرح میکنم، مسئله رو کاملا حل کرده ام، برای کسانی بیش از همه معنی خواهد داشت که در این زمینه دغدغه داشته اند یا دارند. و از همه مهمتر، نتیجه درسهاییست که از تاریخ گرفته ام، درسهایی که هزینه زیادی به بشر تحمیل کرده اند، هزینه ای که من دیگر نمیخواهم دوستانم بدهند.
مشکلی که بسیاری در تلاش برای حل مسئله اعتماد داشته اند، این است که در نهایت حس میکنند باید قسمتی را به اعتماد مطلق به جایی گره بزنند. این روش حل، روشیه که امتحانش رو پس داده و روسیاهه. شاید مهمترین نکته این پست، شیوه حل حلقه آخر زنجیره اعتماده.

1- همیشه بدترین را فرض کن.
1-1- چرا؟ تا نتیجه همیشه بهتر از پیش بینیت باشد، و هیچ وقت به خاطر اشتباه محاسباتی شکست نخوری.
1-2- منظورم چیه؟ منظورم اینه که همیشه، خصوصا در مورد مسائل اجتماعی، جایی که پای منافع شخصی و گروهی اشخاص حقیقی، حقوقی، یا باندی در میانه، اگر سیستمی طراحی کنیم که بر اساس کثیف ترین وضع ممکن خروجی اش مثبت باشه، قطعا خیالمون راحت تر خواهد بود.
1-3- البته تجربه نشون داده که همیشه بدجنسی های ممکن، بیش از حدس معمول بین افراد بوده، بنابراین نیاز به نوعی حصر عقلی در این زمینه داریم.
2- هر کسی اهدافی دارد.
2-1- این اهداف، در جهت تأمین منافع شخص، گروه، یا ایده خاصی یا ترکیبی از اینها هستند.
2-2- برای اینکه خیالمان راحت باشد، فرض میکنیم که این این اهداف، کثیف ترین اهداف ممکن هستند و همه بازیکنان این صفحه بازی، بیش از هر چیز، به فکر تأمین اهداف خود هستند.
3- این اهداف در تضاد خواهند بود.
3-1- منظور از تضاد، تنازعی است که در نیل به جهت یا جهاتی بین این اهداف وجود خواهد داشت.
3-2- حتی تلاش برای گفتن اینکه "نه، همه احزاب یا اشخاص درگیر، خوب هستند" هم بی ربط است.
3-2-1- وقتی بدترین را فرض میکنیم، اگر شرایط مثبت تر باشد، به نفع ماست، نه به ضرر ما.
4- در راه رسیدن به اهداف، در این تنازع برای بقا، هر کاری ممکن است سر بزند از طرفین.
4-1- در مورد اینکه چقدر مهمه که در هر سیستم مورد مطالعه، چه کارهایی ممکنه سر بزنه، در دو پست جداگانه، یکی در مورد فضای دانشگاهی (و خصوصا پزشکی که تا هی مثال میزنند ازش برای لزوم اعتماد جاهل به متخصص، مثالی سرشار از غلط و اشتباه و درک غلط از فضای دانشگاهی) و یکی در مورد فضای حوزه خواهم نوشت.
5- کسی که از او توقع اعتماد میرود، باید دسترسی سالمی به حرفهای همه مدعیان در رقابت داشته باشد.
5-1- این یکی از بنیانی ترین اصول یک دموکراسی سالم است: رسانه های آزاد.
5-2- در مورد اینکه چرا خیلی از این نکات، فقط به نظر بعضی "خوب" میان، و نه "حیاتی"، خواهم نوشت.
5-2-1- متأسفانه برای بعضی، این نوع مسائل، بیشتر از جهت شعار بودن خوب است، و موضوعیت ندارد.
5-3- در هر سیستمی، این صاحبان امر متفاوتند. در حکومت، همگان. در حوزه، مذهبیون مقلد، در پزشکی، جامعه بیمار، در ریاضیات، جامعه استفاده کنندگان از ریاضی و ...
6- رقابت، باعث روشن شدن تمام زوایای ممکنه، تا حد ممکن است.
6-1- چون بین رسیدن به اهداف، تضاد وجود دارد، و رقبا اجازه نمایان کردن اشتباهات یکدیگر را دارند، میتوان اطمینان داشت که "رقابت"، هر آنچه هست را رو خواهد کرد.
7- اعتماد به اصل رقابت، مسئله ایست که با مطالعه سیستم به دست می آید، با مشاهده موارد ضربه خوردن بیشترین منافع
8- حلقه آخر: نیاز یک گروه به حفظ این نظام رقابت، مطلوب است. این، هدفی مطلوب است.
8-1- تنها مسئله ای که خیلی رو اینجا گیر می اندازه، این است که از کجا معلوم که هدف مخفیانه ای در کار نیست؟ شاید احزاب برای رسیدن به یک هدف مشترکی، همدست شوند.
8-1-1- جواب من این است، که تنها هدفی که میتواند مشترک بین همه رقبای ممکن، وجود داشته باشد، حفظ اصل رقابت است
9- تنها بنیان قابل اعتماد مطلق در چنین سیستم هایی، "رقابت" است.


دقتی باید.

an update

از دیشب بعد از شام، تو ذهنم این داره میچرخه:

هو الذی
أرسل
رسوله
بالـ "ـهدی" و "دین" "الحق"
لیـ"ـظهر"ه
علی "الدین کله"
و لو
"کره"
المشرکون


memetics زیباست...
خیلی

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

هفته ای که گذشت!

پنج روز
تب
بدحالی
و حالا حملات آسم
و کلی کار روی زمین مانده

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

عصبانیت شدید

داشتم متن مفصل در مورد ولایت فقیه رو آماده میکردم، به توصیه یکی از دوستان، کتاب "دراسات في ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية" آقای منتظری رو که جامع ترین کار تحقیقی در این زمینه است (زمان مرحوم امام خمینی چاپ شده، آقای خامنه ای به عنوان رئیس جمهور لوح تقدیر داده اند به کتاب!) رو شروع کردم به خوندن، بعد کنجکاو شدم، همینطوری دارم جلو میرم...
به شدت عصبانیم
با این استدلال ها این همه سال دارین به مردم حکومت میکنین؟
نمیدونم والا چی بگم...

پ.ن. قبل هر برداشتی میخواهید بکنید، یه سری خودتون به کتاب بزنید و خودتون بخونید. نسخه الکترونیکش رو سایت خود آقای منتظری هست.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

سیاست؟ یا شرافت؟

چه معنی داره واقعا؟ که وقتی ایمان، من و دست بند سبزم رو مینویسه، چیز دیگری بنویسم؟ فقط کپی پیست میکنم:

به دست‌بند ِ سبزم نگاه کرد و گفت: «چه جرأتی دارین شما!» صف بود و بعد از من منتظر بودند. فرصت ِ توضیح نبود. لب‌خندی زدم و رفتم. از دانشگاه که برمی‌گشتم، یک موتوری از کنارم رد شد و گفت: «فقط موسوی!» رفت. خواستم بگم... اما باز فرصت نبود. فرصت نبود که بگم خواهرم، بحث ِ شجاعت نیست. برادرم، بحث ِ میرحسین نیست. من آدم ِ شجاعی نیستم. من یک آدم ِ متوسطم. شجاع محسن روح‌الأمینی بود که رفت. ١٨ تیر که دست‌گیر شد، دانش‌جوها رو جدا می‌کردند و بقیه رو می‌بردند به کهریزک. حاضر نشد به این تبعیض تن بده و نگفت که دانش‌جوی ِ دانش‌گاه ِ تهرانه. شجاع؟ من در روز ِ ختم ِ محسن وقتی از دو سو توسط ِ نیروهای ِ ویژه‌ی ِ سپاه گیر افتادم همون لحظه به غلط کردن افتادم.

من طرف‌دار ِ میرحسین نیستم، طرف‌دار ِ آزادی و عدالتم. مخالف ِ مقام معظم نیستم، مخالف ِ دروغ و جنایتم. دست‌بند ِ سبز می‌بندم که مبادا ره‌گذری من رو ببینه و گوشه‌ی ِ ذهنش فکر کنه که من ِ نوعی به قتل ِ ندا راضی شدم. نکنه کسی یک لحظه تصور کنه که من اون چشم‌ها رو دیدم و سکوت کردم. من بدون ِ تمام ِ علائقم باز هم انسانم. من بدون ِ سینما، بدون ِ موسیقی، IT، شعر، مهندسی، بدون ِ تمام ِ دوستانم، باز هم هستم. اما بدون ِ آزادی نیستم. بدون ِ این دست‌بند ِ سبز، من دیگه انسان نیستم.

زیبایی - شکر

- سوار مترو میشم، (فضای داخل واگن رو اینطور مجسم کنین که دو طرف در هستش، یه سری صندلی روبروی هم در دوطرف، بعد یه سری در دیگه. تو هر واگن، چها تا در هست، سه سری صندلی) سر یه واگن سوار میشم، ام پی تری پلیر تو گوشمه، نگاه میکنم به اونطرف، یه پیرمرد هم بنده خدا سوار شده، با خودم میگم اگه نشسته بودم، جام رو میدادم به این. همزمان، یه زنی (ندیدم از روبرو سنش چقدر بود) که بیشتر به طرف من نزدیک بود تا پیرمرده جاش رو به پیرمرده تعارف میکنه، پیرمرده به سمت صندلی زنه حرکت میکنه، وارد محدوده دید دختری میشه که چسبیده به منتها الیه پیرمرده بود، منتها ام پی تری تو گوشش بود و پیرمرد رو متوجه نشده بود، همینکه دختره پیرمرده رو می بینه، بهش اشاره میکنه که میخوای جای من بنشینی؟ پیرمرده به اون زنه اشاره میکنه که دیگه پاشده، و میاد مینشینه.
و من؟ خوشحالم
خوشحال از این زیبایی
خوشحال

- وقتی تب کرده به خودت میپیچی، و حالت بده، ولی باز توانایی ایستادن داری، سرشار از یه حسی: شکر
و نگران، که مبادا حالت اونقدر بد شه، که یه روز رو از دست بدی

- همینجوری، میخوام یه مقاله مفصل در مورد حرکت تازه مارکسیست ها که بعد از این بحران اقتصادی فعال شده اند بنویسم ولی حسش نیست!

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

دو محاوره

محاوره اول
صحنه: من در صف ورود به نمایشگاه اول سال دانشگاه ایستاده ام و غرق نوستالژی دو سال پیش، یه پسر ایرانی که تازه از ایران اومده (دو سال دانشگاه خونده، اومده از اول اینجا شروع کنه یه رشته مهندسی) پشت سرمه (عملا کنارم ایستاده) تو صف. ناگهان:
پسره: دختراشون چقدر خوشگلن!
من (گیج): چی؟
پسره: میگم دختراشون چقدر خوشگلند.
من (سردرگم، نمیدونم چی بگم، مسیر نگاهش رو حدس میزنم): این پشت سری من رو میگی؟
پسره: آره دیگه
من (نمیدونم چی بگم، هنوز گیجم، جلوی خنده ام رو میگیرم): فکر نکنم، بالاخره محیط برات تازه است...
پسره: نه، کلا همه شون، پسراشون هم خوشگلن!
من: پسرا؟!
پسره: آره دیگه، اگه یکی از اینا تهران بود، میرفت کنار محمدرضا گلزار.
من (نمیدونم محمدرضا گلزار کیه، دیگه عنان اختیار از کف میدم): خنده شدید!!! (فکر کن! بعدا دلم به حالش سوخت! قیافه اش شوکه بود تا آخر صف از واکنش من!)

محاوره دوم
صحنه: منتظر یکی از رزیدنت هاییم، بیاد بهمون درس بده، یکی از دخترهای پزشکی که گویا ریشه افغانی داره انگار به بقیه میگه که زبان فارسی بلده، دقیق یادم نیست، چون حواسم نبود اصلا، با لغت Persian حواسم جمع شد:
یکی از دخترای انگلیسی: Persian is a s.e..x.y language
یکی دیگه: yeah
دوباره دختر انگلیسیه: And the women who speak it are really beautiful too
یه پسره: I was gonna say, the persian women are beautiful
من: یاد محاوره روز قبلم می افتم، و حیرانم از شدت عظمت بعضی افکار!!!

همینطوری

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

تأملاتی در علوم سیاسی - اطاعت از شخص، یا دلیل؟ اصالت شخص، یا حق؟

اول یه ماجرا رو تعریف میکنم، خیلی ماجرای مهمیه! میگن ملا نصرالدین با یکی همسفر شد، وسط راه وایستادن نهار بخورن، ملا یه قرص نان داشت و اون یارو هم یه قرص نان. طرف گفت ملا، بیا شریکی بخوریم. ملا گفت ببین، من یه قرص دارم، تو هم یکی، اگه قصدی نداری، تو مال خودت رو بخور، من مال خودم رو!
این جمله این ماجرا خیلی مهمه که "اگه قصدی نداری"! این رو داشته باشین، حالا میگم کجا به درد میخوره.

1- بحثی که میخوام بکنم، به ولایت فقیه هم مربوطه، ولی وارد خود بحث ولایت فقیه نمی شم. اون رو تو دو تا پست دیگه مینویسم. بحث ولایت فقیه، چند تا حدیث بنیادی داره، یکیش که خیلی هم تکرار میشه، اینه: "من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله" که:
كلينى(ره) به سند خود از عمر بن حنظله روايت مى‏كند: «از امام صادق(ع) پرسيدم: دو نفر از ما (شيعيان) كه در باب «دين» و «ميراث» نزاعى دارند، پس به نزد سلطان يا قاضيان جهت حل آن مى‏روند؛ آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر كس در موارد حق يا باطل به آنان مراجعه كند؛ در واقع به سوى طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت كرده است. از اين رو آنچه بر اساس حكم او دريافت مى‏دارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را بر اساس حكم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: بايد به طاغوت كافر باشند و مى‏فرمايد: یریدون أن یتحاکموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به.
آن‏گاه پرسيدم: پس در اين صورت چه بايد كنند؟ امام(ع) فرمود: بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏شناسند، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است».
خب، این از حدیث.
2- گفتم که بعدا وارد بحث ولایت فقیه میشم، ولی فعلا میخوام رو یه عبارت این حدیث دست بگذارم، که متأسفانه همیشه موقع نقل قول حدیث سریع ازش رد میشن، این عبارت هم هست: "فإذا حکم بحکمنا"، یعنی چی؟ یعنی در صورتی سر پیچیدن از حرف این آقای (یا خانم) عالم مذموم است، که ایشون حکمشون، حکم ائمه (ع) باشه. این خیلی مهمه، خیلی.
2-1- رسم شده، که هر کس از راه میرسه، میگه تو باید یه عالم پیدا کنی، بعدش هم دیگه اطاعت کنی، تو از کجا میدونی حکم خدا چیه؟ فقط عالم میدونه، خفه شو، و گوش کن! روشنه که قائلین این جمله، رسما یه بخش از حدیث رو کلا حذف میکنن دیگه؟ اگه ما راهی برای فهمیدن پرت و پلا گفتن احتمالی این عالم نداشتیم که امام معصوم این قید رو در جمله نمی فرمود که، درسته؟
2-2- این که این راه دسترسی مستقیم چگونه است رو، در ذیل دو پست ولایت فقیه خواهم گفت، ولی اولا این نکته مهمیه، که کسانی که صرفا انتخاب میکنند و از اونجا هم بسم الله، تقلید محض و ذوب در ولایت و اطاعت امر و ... رسما دارند بخشی از دستور امام معصوم رو بی اعتنا، رها میکنند و خلاصه دارند سرپیچی از فرمان امام معصوم میکنند. به قول قرآن: أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض؟
2-3- یه مسئله ای هست، که معمولا همزمان با این جمله ساکت باش مطرح میشه، اونم اینه که ببین، اگه مجتهد تلاشش رو کرد و راست گفت، که بردی، اگه هم اشتباه کرد، از تو مسئولیت ساقطه. ببینید، رسما دارن میگن یه کاری کن، که روز قیامت که ازت پرسیدن چرا اشتباه کردی، بگی: إنا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلونا السبیلا. (ما از ارجمندان و بزرگانمون اطاعت کردیم پس آنها ما را گمراه کردند) رسما دارن کلام اهل جهنم رو میگذارن تو دهن ملت. میگم راه هایی که پیش پای ماست، چیه، ولی اولا روشنه که این رسما مخالف عقل و قرآنه؟
2-4- و بعدش هم میگن اگه مجتهد اصابه به حقیقت کرد، دو ثواب داره، اگه اصابه به باطل کرد، یه ثواب. میگم، شرح و توضیح این مطلب رو در ذیل پست های ولایت فقیه خواهم گفت، ولی اولا باز تأکید میکنم، شرط اصلی این جمله، "اجتهاد" ـه. یعنی در صورتی مجتهد مأجوره، که در اون زمینه تلاش و کوشش رو تا جایی که میتونه کرده باشه. این که تلاش و کوشش چیه رو هم ذیل ولایت فقیه میگم، ولی اولا این روشن باشه که این شرط، حیاتیه برای اینکه فرق بین جاهل قاصر و جاهل مقصر روشن باشه.
3- پس علی الحساب روشن شد که "حق" شرط است، نه "شخص". این خیلی نکته مهمیه، که هرچقدر هم روش تأکید کنم کمه. هر جای تاریخ دیدین، که عده ای تلاششون و استدلالشون فقط بر اینه که هی تکرار کنند که "فلانی" چنین درست تشخیص میده، پس "حق" اینه، بدونین که به قول ملا نصر الدین، احتمالا "قصدی" دارن! یا اینکه جاهلانه، گول کسی رو خورده اند که "قصدی" داشته!
3-1- تنها استثنای عقلی ای که این مسئله میتونه داشته باشه، در مورد معصومینه. یعنی کسی که به طریقی "یقین" داشته باشی که "حق" مطلقه. این مسئله، چون ربطی به وضعیت فعلی اجتماعی ما نداره، واردش نمیشم. منظورم چیه؟ منظورم اینه که الان امام معصوم، رابط و نایب مستقیمی ندارد که حرفش تضمین شده باشه، و هر کسی که حرفی رو به امام معصوم بخواد نسبت بده، یعنی بخواد بگه الان نظر امام معصوم فلانه، همچنان باید استدلال بیاره، پس این حالت، تفاوتی در استدلال ما ایجاد نمیکنه.
3-2- گفتم یه مثال دیگه هم بزنم، که زمان امام معصوم، برخورد امام معصوم، با کسی که عصمت حضرت رو قبول نداره، چگونه است. قصه یهودی و زره و حضرت امیرالمؤمنین(ع) یادتونه؟ اگه شما جای اون یهودی بودین، خب، حضرت میفرمود این مال منه، شما هم میدادین به حضرت (اگه برداشته بودینش!) اما وقتی کسی این عصمت رو قبول نداره، برخورد حضرت چگونه است؟ این از نظر من یعنی سکولاریسم به عمیق ترین، و زیباترین گونه اش. در مورد سکولاریسم، آنگونه که قبول دارمش، خواهم نوشت. (خدا بگم چی کار کنه کسانی که سکولاریسم رو ترجمه کردن جدایی دین از سیاست، به جای جدایی نهاد دین از نهاد سیاست)
4- پس روشن شد، که از نظر عقل، و اسلام، آنچه که اصالت داره، حقه، نه شخص. در مورد ولایت فقیه خواهم نوشت، ولی فعلا این بخش از نوشته آقای جوادی آملی در کتاب ولایت فقیه در جواب "آیا ولایت مطلقه فقیه به معنای اطاعت مطلق از ولی فقیه هست یا نه" رو دقت کنین: "اگر ولى امر امت، معصوم نباشد و يا احتمال اشتباه در قول و فعل او داده شود، هر چند كه عدالت او محرز و مسلم باشد، نمى‏توان مطلقا از او اطاعت كرد، زيرا عدالت، مانع عصيان عمدى است نه مانع سهو و نسيان. كسى كه احتمال اشتباه علمى و عملى در كار او باشد، اطاعت از او، مقيد مى‏شود به مواردى كه فرمان او مطابق با خواست و فرمان الهى باشد، چرا كه بر اساس دليل عقلى و بر مبناى آن روايت مشهور كه فريقين از رسول اكرم‏صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده‏اند: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق‏»، فرمان مخلوقى كه بر خلاف فرمان خالق و خداوند باشد، نادرست است و هيچ اعتبارى ندارد. پس به ناگزير بايد رفتار و گفتار چنين شخصى را با معيار و ميزانى سنجيد و در اين صورت، اين شخص نمى‏تواند مطاع و فرمانده مطلق باشد و جامعه انسانى نمى‏تواند در همه موارد از او اطاعت كند و حكم او تنها در مواردى اطاعت‏پذير است كه مطابق با معيار و ميزان باشد و از اينرو، مطاع مطلق، همان ميزان و معيار الهى خواهد بود".
4-1- میخواستم یه لیست از حرفهایی که اخیرا به عنوان استدلال آورده میشه رو بیارم، که استدلالشان به حق است، یا به شخص، گفتم بی خیال، اینقدر زیاده که خودتون بهتر از من نمونه سراغ دارین!
5- پس همینطوری، علی الحساب، داشته باشین که: اگر ولایت فقیه، معنیش اطاعت مطلق از یک شخص باشه، که "احتمال خطا"ش هم میره، یعنی ایجاب باطل، پس:
5-1- ولایت فقیه به معنی ایجاب باطل، یعنی وجوب باطل، یعنی شرک
5-2- ولایت فقیه به معنی ایجاب حق (فقه)، یعنی حق طلبی، یعنی توحید
6- این آیه، رو روزی صد بار، صبح و شب تکرار کنین، (نسخه دکتره!):
إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون
کی میخوان ملت به این مواعظ گوش بدن، خدا میدونه، بیراه نیست که پیامبر روز قیامت به خدا شکایت میبره که إن قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا

پس نتیجه اخلاقی شد چی؟ هر کسی بهتون گفت به فلانی گوش بده و اطاعت کن، بگین ببین، من استدلال دارم، اگه "قصدی" نداری، تو هم استدلال بیار، چرا هی میخوای من رو حواله بدی به گوش دادن به یه نفر؟
واقعا اگه کسی دلیلی داره واسه حرفش، چرا باید مهمترین نقطه استدلالش، این باشه که "فلانی" می گوید؟ چرا باید اطاعت محض از "فلانی" ترجیع بند حرفش باشه، به جای استدلال؟ آیا این به مسخرگی این نیست که به جای اثبات قضیه فیثاغورث به بچه ها، هی بهشون بگیم این رو "فیثاغورث" فرموده، که زندگی اش چنین و چنان بوده... مسخره نیست؟
آقا جان، شوخی نیست که، کلکم راع، کلکم. و کلکم مسئول. کلکم. به خدا مسئولیم، و سؤال خواهد شد از ما، آن روز که یفر المرء من أخیه...

والسلام

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

Intimidation

برخلاف سالهای گذشته که اغلب اوقاتم به تنهایی و مطالعه و ... میگذشت، امسال خیلی با "انسان های زنده" رابطه دارم. دیروز با چند تا از همکلاسی ها نشسته بودیم، منتظر اینکه در یه جایی باز شه، صحبت شد، خلاصه، یکی از این بانوان محترمه همکلاسی ما، به یه پسره گیر داد که تو چی در این دوست-بانوت (برداشت آزاد!) می بینی؟
بعد این پسره که شروع کرد به حرف زدن، یکی از نکاتی که گفت، به نظرم خیلی جالب اومد. من این دختره مشاره الیه رو دیده ام سر کلاس، خیلی سر زبان دار، تیز، و خیلی سریع حرف میزنه. یکی از نکاتی که پسره گفت این بود که:

She’s quite fast at picking stuff up, and..., I really feel intimidated by her.
که یعنی خلاصه باهوشه این دختره، من احساس intimidation (شاید خطر، ترس، یه کم زیادی منفیه در این پس زمینه، منظور پسره مثبت بود) میکنم.
این احساس یه مدت من رو تو فکر برد. نمیدونم حسش رو تونستم منتقل کنم یا نه. احساس خوف نیست، یه جور احساس اخطاره، یه جور ... نمیدونم دیگه، خودتون بفهمین.
بعد داشتم فکر میکردم، واقعا ارتباط و تعامل با کسی (نه لزوما جنس مخالف) که چنین احساسی داری نسبت بهش، چه تجربه ای میتونه باشه؟ من تا حالا شده با کسانی صحبت کنم که سطح اطلاعاتشون در یه زمینه، واقعا به من احساس ضعف میداده، ولی کسی که سرعت تحلیل و درک و استنتاجش به من این حس رو بده، نداشته ام. صادق اخیرا گاهی میترسونتم، ولی... شاید بعدا صادق دقیقا همین موجود بشه برا من. نمیدونم. ولی خب، یه فرق داره، من صادق رو مدتهاست میشناسم، یه غریبه شاید... نمیدونم.
واقعا چطور خواهد بود؟ خیلی تجربه جالبی میشه ها، فکر کن...

پانوشت: خدا بگم چیکار کنه کسی که این رو بخونه، بگه من قصد ازدواج دارم! یه کم با دقت بخونین بابا.
پانوشت 2: بله، مصمم هستم بر ازدواج نکردن. شاید یه چیزایی نوشتم در موردش، شاید.
پانوشت 3: نخیر، نمیگم باقی این صحبت ها رو. شاید بعدا