۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

Stress and Anxiety

چهار پنج ماه نگرانی و اضطراب مداوم، داره آروم آروم آثارش رو نشون میده. امروز با دوبار درد سوزن، غش (faint) کردم. سریع گفتم و جلوی بیهوشیم رو گرفتیم، ولی این شوک (vasovagal) با یه عامل به این سادگی، علامت یه مدت مدیدی نگرانی و فشار عصبی مداومه. خلاصه اینکه:

Time to pay up...
پانوشت: راضیم.

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

خسته ام

این هفته سخت کی تموم میشه؟ دارم له میشم...

پ.ن. صادق، امروز برای اولین بار رفت دانشکده پزشکی... یادش بخیر!
پ.ن.2. فی الواقع صادق امروز تنفیذ شد!

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

Dilemma

با توجه به اینکه ایام قبل انتخابات، و بعد از کودتا، من به هیچ کار متفرقه ای چنان که باید نرسیدم، فرم شرایط ویژه رو برای امتحانات مدیریتم موندم که پر کنم یا نه. این به اون درد میخوره که اگه نمره ات لب مرزی شه، قبول کنن.
ولی نمیخوام پر کنم، یه جورایی حس بدی دارم اگه پر کنم. انگار از این جهاد، دارم استفاده میکنم. ولی خب، منطقیش اینه که ربطی نداره، این فرم، در حقیقت میگه که شرایط ویژه داشته ام، که داشته ام، خواب نداشته ام، چه برسه به شرایط ویژه.
نمیدونم.
فرم را پر کردن یا نکردن...
مسئله این است!

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

اولین دوست مدرسه

دیشب، خبری رو شنیدم ازش، و صحبت کردم با اولین دوست مدرسه ایم.
خوشحالم و آرزومند توفیقش.
کار دنیا رو ببین! اولین بار کجا دیدیم همدیگه رو، و الان هر کدوم کجاییم!
توکل به خدا

اولین بیمارستان نوشت

اگه این چیزا رو الان ننویسم، احتمالا بعدا هم نخواهم نوشت.
- جمعه، برای اولین بار در عمرم، خون گرفتم، از یکی از همکلاسی ها!
- وقتی با ملت صحبت میکنم، دکتر یا مریض یا بیرون، دیگه کسی نمیفهمه خارجیم، می پرسن مال کجای انگلستانی؟
- خیلی بخش، باحاله، باید بنویسم حتما در موردش.
- صحبت با مریض ها و معاینه، خوبه، خوش میگذره، دارم یه مقداری از برخورد با مردم لذت میبرم. باید دید ادامه خواهد داشت، یا فقط نتیجه دو سال برخورد با کتابه!
- دو تا مقاله مدیریت مونده، فردا هم یه امتحان آسکی دارم.
- بله قربان، کلا شرم و حیا را قورت داده ایم، یه آب هم روش! (یکی از مسائلیه که خیلی سرش توضیح دارم)
فعلا همین

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

یادش بخیر

- سالها پیش، در دبستان بودیم، جلوی سن واسه نمایش نشسته بودیم، بعد از اینکه آقای دوایی ذکر "اللهم العن قتلة أمیر المؤمنین علیه السلام" رو گفتند، دوست عزیزم، علی ش، برام تکرار کرد تا یاد گرفتم. علی جان، امشب به یادت بودم...
- علی جان، اون دوستی نزدیک دوران دبستان رو، شاید دیگه تجربه نکردم. نزدیکی فکری خیلی زیاد رو تجربه کرده ام، ولی اون دوستی، دوستی دوران بدون فکر، یادش بخیر. هر جا که هستی، خدا به همراهت.
- علی جان، توفیق نشد ببینمت امسال، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...


پ.ن. دیروز، 9/9/9 بود. نوشتم که بماند.

تأملاتی در علوم سیاسی - اصالت فرم یا معنا

مطلبی که میخوام بگم، شاید یکی از مهمترین و ریشه ای ترین اختلافات فکری بین جریانات فکری امروز و در طول تاریخه.
1- معنی لغت، در زمان و مکانش تعبیر میشود. یعنی چی؟ یعنی اگرآسمان، 10 قرن پیش، محل ستارگان بود، هر حرفی که در زمینه "آسمان" آن موقع زده میشد، باید در بستر زمانی همان روز بررسی بشه، نه امروز که آسمان، برای ما اتمسفر و پراش نور در آن شده است. منظورم چیه؟ مثلا اگه یه نفر ده قرن پیش گفت آسمان چه ستارگان زیبایی در خود جای داده، نمیشه مسخره اش کرد، یا گفت ستارگان در فضا هستند، نه آسمان. تعریف کلمه در دیروز و امروز، با هم فرق میکنه.
2- این اختلاف معنی، لزوما ربطی به پیشرفت علم نداره، گاهی مرتبط ما حیطه بحثه. مثلا وقتی یه معلم کلاس چهارم دبستان، به بچه ها میگه که بچه ها، مجذور هر عددی، از خودش بزرگتره یا مساویشه، داره حرف درستی میزنه، چرا؟ چون منظور و حیطه حرفش، اعداد طبیعی هستن. ولی اگه همین حرف رو کسی بزنه که حیطه بحثش، اعداد کسری بین صفر و یک رو هم شامل بشه، خب طبیعتا داره اشتباه میکنه.
3- غیر از خود حیطه، خیلی اوقات این لغات، یه پس زمینه ای با خودشون دارند. یعنی مثلا وقتی من دارم سر کلاس میگم بچه ها، به هر حرفی که معلمتون گفت گوش کنید، طبیعتا منظورم این نیست که اگه گفت خودتون رو از پنجره بندازید بیرون، بندازید بیرون! منظور من، و حیطه بحث من با توجه به محیط من، و شناختی که از من برای بچه ها حاصله، روشن میشه.
4- حالا مشکل کجا ایجاد میشه؟ از همون دوران دبستان، بسیار پیش می آمد که معلم چیزی میگفت، و خب، وقتی در حل مسئله، یا انجام کاری، من میخواستم خلاف اون چه که بعضی از دوستان فهمیده بودن عمل کنم، دعوا میشد. برای من روشن بود، که منظور معلم از جمله چیه، ولی از همون موقع، بعضی دقت به معنا نداشتن، و در ظاهر لغات گیر میکردن. الان میگم این مسئله بچه گانه، در سطح سیاست، چه فاجعه ای رو به بار میاره.
5- پس از رحلت پیامبر(ص)، این اختلاف عمق فکری، به اعلی درجه خودش رو نشون داد. یک طرف، حزبی بود، که میگفت پیامبر(ص) امر به شایسته ترین فرد برای حکومت کرده اند، و این شایسته ترین فرد، علی(ع) است، و اطاعت از او واجب. طرف دیگر، میگفت نه، "أطیعو الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم". هر کسی که "ولی أمر" باشد، اطاعتش واجب است. (+) و کسی که اطاعت نمیکند، و با مردم صحبت میکند و در خانه اش نشسته، اغتشاش گر است و در خانه اش را شده آتش میزنیم تا کانون فتنه از هم بپاشد و بیرونش بیاوریم. از اون موقع تا الان، تشیع، دو راه برای جواب دادن انتخاب کرده. یکی شیوه ایه که به لحاظ تاریخی، نشون میده که علی(ع) منصوب خدا بوده. و یه شیوه دیگه، حل این مشکل، از ریشه است، که تلاش میکنه به مخاطب یاد بده که "معنا" اصالت داره، نه "فرم". از همین جهت، به نظر من، شاید بهترین لغتی که برای خاستگاه فکری تشیع میشه انتخاب کرد، Reformist باشه.
6- این مشکل، مال دیروز و امروز نیست. همیشه این دعوا بوده. یک طرف، دائم به لغات، و به سطح جملات استناد میده، و یکی به معنا استناد میده، و طبیعتا برای فهم معنا، باید بیشتر از یکی دو جمله خواند. باید با پس زمینه فکری فرد مقابل آشنا شد، باید شرایط زمانش را فهمید، و برای همین جو تحصیلکرده، همیشه معناگراتر بوده، و از اون طرف، جناح های فرم گرا، دائم مردم را با استناد به لغات و سطح ظاهری کلمات، تحریک میکنند. ای کاش حوصله بود و مینوشتم از ماجرای تراویح، از قصه فتوحات اعراب بر ایران، از ... کسانی که خونده اند، میدونن که منظورم دقیقا چیه. همیشه این بدبختی برای ما وجود داشته.
7- اخیرا رسم شده، که یک سری از جملات مرحوم امام را هی علم میکنند بر علیه میرحسین موسوی، که: "بگويد من، من شوراي نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسي را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئيس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم ديگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحريك بكند، مفسد في الارض است و بايد با او دادگاه ها عمل مفسد في الارض بكنند" خب، اگه به صرف ظاهر این جمله کسی بخواد نگاه بکنه، بله، خود مرحوم امام هم مفسد فی الأرض بوده پس! ولی یه دقت بیشتر، روشن میکنه، که "اشخاص"، اصالت ندارن، "ارگان" ها، در صورتی که شیوه تشکیلشون، مورد قبول باشه، "حق" پیدا میکنند. مرحوم امام، هرگز چنین شورای نگهبانی را قبول نمی داشت. کیه که باور داره که شورای نگهبان بی طرفه؟ شورای نگهبانی که نماینده های مردم رو رد صلاحیت میکنه، یعنی به زور، به این "حق" خداداد مردم، تجاوز میکنه، هرگز مشروع نیست.
8- دوستانی هستند، که شیوه بحثشان، اینگونه است که به این عزیزان میگن که بالاخره ما حق راهپیمایی آزاد داریم یا نه؟ چرا حق ما رو میگیرید. و این هم شیوه صحیحیه. وقتی دولت، بعد از ظهر انتخابات، به ستادهای کاندیداها حمله میکنه، و قانون شکنی شروع میشه، وقتی نماینده های کاندیداها اجازه ورود به اتاق تجمیع آرا را ندارند، دیگر قانون شکسته شده، راه حل مردم چیست؟ راهپیمایی، که نشان بدهند که در شهری که کمتر از دو میلیون و سیصد و هفتاد هزار نفر رأی داده اند به موسوی، سه میلیون نفر اقلا به شهادت آقای قالیباف در خیابان حضور داشته اند، بماند که به ازای هر آدم، چند نفر در خانه مانده اند. وقتی که این حق مردم را هم پایمال کنیم، دیگه چه توقعی داریم؟ مردم دیگه چطور باید نشون بدن که تقلب شده؟ جز با حضور در خیابان؟
9- این مسئله تشخیص تفاوت بین فرم و محتوا، خیلی مسئله مهمیه. این رو بارها و بارها شنیده ام، مثلا استدلال میکنن که کمونیسم، جواب نمیده، چرا؟ چون شوروی فروریخت. خب، این مسخره است. خیلی فرق بود بین مارکسیسم-لنینیسم، و مزخرفات مائو و جنایات استالین. همین استدلال رو میکنن که مثلا اسلام دین جنایت و تجاوزه، خب بابا، خیلی فرق بود بین اسلام پیامبر(ص) و اسلام متجاوز عمر. به صرف اسم، که محتوا قابل رد کردن نیست.
10- این تشخیص تفاوت، خیلی گاهی در تاریخ مهمه. مثلا تامس جفرسون، نویسنده اعلامیه استقلال آمریکا (که واقعا فوق العاده است)، وقتی نوشت که all men are equal، خودش برده داشت. یعنی از نظر جفرسون، equality تضادی با برده داری نداشته در ذهنش. (کلا قضیه داستان منع برده داری، داستان خیلی جالبیه. سیر تاریخیش، واقعا آموزنده است در زمینه حرکات مدنی)
11- در مورد این بعدا بیشتر خواهم گفت، ولی عجالتا، وقتی در زبان مردم، به جای لغت "عالم" که مورد استفاده معصومینه، و همیشه اعتبارش از "علم" میاد، لغت "روحانی" مینشینه که اعتبارش از لباس و ارگانش میاد، هر چند کسی بگه که روحانی، همون عالمه، ولی عملا اعتباری مستقل از علم میاره. نشانه اش هم خیلی ساده است. نگاه کنین به لیست روحانیونی که قبول دارین، تلاش کنین جلو اسم هر کدوم، دو تا کتابی که ازشون خونده اید رو بنویسین، قطعا نمیتونین (اغلب افراد). ولی حالا لیست آدمهای غیر روحانی ای که قبول دارید رو بنویسید، لطفا جلو خودتون رو بگیرین که بیش از دو سه تا کتاب ننویسید! این به همین سادگی نشون میده، که "اعتبار" این روحانیون، دیگه متأسفانه به علمشون نیست، به "روحانیت" شونه. (اگه جلو هیچ کدوم از کسانی که قبول دارید، نمیتونید اسم کتابی بنویسید، براتون متأسفم، تو رو خدا یه کم مطالعه و تعقل کنید، اقلا در این ماه. نعره وا اسلاماه تون، به فلک نرسیده باشه، وقتی هنوز یک بار قرآن رو نخونده اید) در مورد این بعدا باز هم خواهم گفت.
12- گفتم نقل یه داستانی خالی از لطف نباشه. با یکی صحبت میکردم، که برادر من، وقتی قرآن میخونی، باید لغت رو در معناش دقت کنی، نه به صرف ظاهر، وگرنه کسی که آیه "و من کان في هذه أعمی فهو في الاخره أعمی و أضل سبیلا" رو بخونه به ظاهر، به این نتیجه میرسه که هر کسی که کوره، جهنمیه! برآشفت که نه، این معلومه که روشنه که منظور از کور، کوردله، گفتم این در سطح تو، روشنه، تو دقت به معنی داری میکنی، من ازت میخوام این رو جاهای دیگه هم ادامه بدی. بعد ناگهانی دوست همفکر، ولی کم سواد تر این بنده خدا رو که کنارمون بود رو صدا کردم، گفتم به نظرت معنی این آیه چیه؟ یعنی قرآن داره میگه کسی که کوره، جهنمیه؟ یه کم فکر کرد، بعد گفت آره دیگه! قیافه این رفیقمون دیدنی بود. بنده خدا مستأصل نگاه میکرد به دوستش، میگفت واقعا نمی فهمی؟ و من خنده ام گرفته بود، که ببین، چسبیدنت به ظاهر، کارت رو به اینجا میرسونه، حالا ببین من چه حالی دارم!

پ.ن - 1: شب نوزدهم ماه رمضان این رو نوشتم. شبی که شمشیر اصالت فرم، بر فرق محتوایی فرود آمد، که "تهدمت والله ارکان الهدی"...
پ.ن - 2: میتونین به عنوان لب کلام این پست، سخن شهید این ایام رو به خاطر بسپرین، و گول "کلمة حق"، فرمی که "یراد بها الباطل"، که معنای غلطی بوسیله استناد به سطح اون کلمه میشه رو نخورین.

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

احوالات

- بیمارستان شروع شده. خیلی وضع درسی شنیع(!) تر از اون چیزیه که فکر میکردم. از اون جالب تر، این فرصت (اقلا) سه ساله ایه که من در این مدت خواهم داشت، که مجبورم با مردم اینجا، از همه قشری صحبت کنم، در مورد خصوصی ترین مطالب زندگی شون. فکر کن! عجب تجربه خوبی خواهد شد، إن شاء الله.
- همینطوری که بیمارستان میگذره، هر روزش چند تا اتفاق می افته که با خودم میگم هرکدوم یه سوژه پست وبلاگ هستن! دو سال گذشته تو کتابخونه زندگی کردم، سوژه نبود، حالا از این به بعد سوژه هست، فرصتش احتمالا نیست، باید یه کاری کنم این اتفاقات رو بنویسم جایی.
- مدیریت، کمتر از دو ماه دیگه امتحانشه، و سه هفته دیگه باید دو تا مقاله دیگه رو بدم، که طولشون خیلی زیاد باید باشه!
- چند تا کتاب عالی، رفیقان شفیق از تهران بهم دادن، و خودم هم تا رسیدم چند تا کتابی که تو لیست داشتم رو گرفته ام، اوضاعیه اصلا، نگو و نپرس
- ایام ماه رمضانه و من از همیشه احساس ... بیشتری میکنم.
- امسال، موقع خواندن قرآن، با همه سالهای گذشته ام فرق میکنه. توضیحش نمیتونم خیلی بدم، دارم قرآن رو می فهمم، آیاتش برام سرشار از معنی شدن، معنی هایی که سر هر کدومش حس میکنم میتونم چند ساعت صحبت کنم.
- دو سه تا پروژه تو ذهن هست، خدایا وقت بده...
- يا أيها الذين امنوا اتقوا الله و امنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به
- يؤتكم كفلين من رحمته
- يجعل لكم نورا تمشون به
- نورا
- تمشون به

پ.ن. سر سفره افطار، و حین نمازهاتون، عزیزان در بند رو فراموش نکنید از دعا. با دعا برای این عزیزان، خودتون رو به خدا نزدیک کنین. اونها که روسفید امتحانن، خودمون رو جلو بکشیم...