۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

افسردگی، هنر نیست

یه نکته کوچیک مختصر
بعضیا هستن احساس میکنن بوف کور میخونن، تا ته خط رفتن
بعضیا هستن احساس میکنن The Hours رو درک میکنن تا ته خط رفتن
بعضیا هستن احساس میکنن اهمیت به محیط نمیدن تا ته خط رفتن
بعضیا...

اینا نمیدونن، که این احساس افسردگی، شاهکار نیست. چهارتا قرص بخورن، سر حال میان، همچنانکه وقتی به یه همفکر میخورن و صحبت میکنن سر حال میان. بعضیا از اینم جلوترن، واسه همین سریع خودکشی میکنن.
اما، نه! این احساسات، همه اش یه سری پروسه است. بلد باشی، میتونی با فکر کردن، یا تأثیر محیط یا مستقیما با دارو عوضشون کنی.
پیشرفت واقعی اینه که وقتی می بینی یه نفر داره با بادبادک، با فرفره، با نگاه به یه گل لذت میبره، بفهمی که تو هم داری دنبال همین میگردی. که بفهمی که اینکه فهمیدن هم خودش یه لذته، که دنبالشی. ولی هر دو لذت می برین. تو داری با افسردگی خودت، با رنج خودت، یه جور لذت می بری. مازوخیسم داری عزیز!
حالا بعد از این فهمیدنت، وقتشه که برگردی. برو سراغ اون چیزایی که لذت واقعین، نه الکی. پایدارن، نه گذرا.
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن ، حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

پانوشت: اگه فکر میکنین این کلیشه است، متأسفم، نفهمیدین، دوباره بخونین.
پانوشت 2: لذت واقعی میخواین؟ اینجا رو بخونین.
پانوشت 3: هیچ وقت از صادق هدایت خوشم نیومد.
پانوشت 4: The Hours شاهکاره. خارق العاده است.

8 comments:

ناشناس گفت...

Tavallodet mobarak !

ناشناس گفت...

ببین عزیز،حرفات درست.ولی قرار نشد که با این استدلات به صادق هدایت گیر الکی بدی.هرکی بوف کور خونده که افسردگی نداشته!

Mohammad KhoshZaban گفت...

به سعید:
بابا کی گفت هر کی خونده افسرده بوده؟ نوشتم که، "بعضیا".
بعضیا با The Hours هم فکر میکنن ته خطن، من خودم با The Hours کلی حال میکنم. هر چند با صادق هدایت حال نمیکنم.
حرف من این بود، که این ته خط نیست.
همین

ایمان محمدی گفت...

نفهمیدم. چرا این لذت اصالت داره و اون لذت نداره؟

Mohammad KhoshZaban گفت...

به ایمان:
صد در صد بخوام دقیق حرف بزنم، این احساس ها abnormal هستن، به این معنی که باعث dysfunction میشن و واسه همینه که در تکامل اونایی که گرایش به این احساسات دارن، خودکشی میکنن که این ژن ها نمونه دیگه!
یه قدم از دقت بخوام جدا بشم. این رو میگم که: "از بین دو احساس اونی اصالت داره که من وقتی بین این دو مختار می شن، اون رو ترجیح میدم" مثلا بین لذت افسردگی مفرط، و لذت کمک به یه پیرزن برای رد شدن از خیابون، من این رو ترجیح میدم. و میخوام که بقیه هم همین رو ببینند.
دقت کنی، بسیاری از کسایی که دچار این افسردگی و ... میشن، معمولا از اجتماع جدان. با آدمها رفت و آمد ندارن. (معمولا مثل من و تو، دوره درس خوندن طولانی این احساس ها زیاد میشه!)
نمیدونم، تونستم منظورم رو برسونم، یا نه؟

ایمان محمدی گفت...

در حد کمال!

Mohammad KhoshZaban گفت...

به ایمان:
یه چیز دیگه، اونم اینه که اساسا تمام این بحث ها، حرف ها، صحبت ها، تلاش ما برای متقاعد کردن همدیگه، برای نشون دادن اینکه فلان چیز صحیحه، برای بهره مند کردن همدیگه از لذت فهمیدن، همه هم همینگونه اند. تلاش اون کسی که داره یه authority خزعبل رو هم توجیه میکنه، یه جور مازوخیسمه. کدوم زیبا تره؟
...استجیبوا لله و للرسول، إذا دعاکم لما یحییکم...
قربانت

ایمان محمدی گفت...

:-)