۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

دو دیدگاه، دو فلسفه، دو عملکرد

خب، یه نکته خوب میخوام بگم.
یه تفاوت بنیادین، تو تفکر آدما با هم وجود داره. تفاوتی که میدونم خیلی از همسن های مذهبی من رو آزار میده که با اینکه احساس میکنن یکی درسته، نمیتونن اون یکی رو کنار بگذارن. این یک دیالوگ از اون دو دیدگاهه:
- بابا این مسئولین رو به خدا، واسه مردم زحمت بکشن، از مسائل شخصی دست بردارن.
+ غلط کرده فلانی، فلان فلان شده رو باید از اون مسئولیت کنار بکشیم.
- میتونی اثبات کنی که فلانی فلان کار رو کرده؟ مطمئنی؟ غیبت نباشه خدای نکرده.
+ مرده شور دینت رو ببره! (این دقیقا علتیه که به نظر من خیلی ها غیر مذهبی شدن: بد جلوه دادن مذهبی ها، مذهبشون رو)

برای مقدمه، بخشی رو از اینجا نقل میکنم که خیلی خوب نوشته:
یکی از مهمترین فلاسفه در دنیای غرب، جان لاک بوده. مردی که اندیشه هاش چهره دنیا و تصور ما از خودمون و دنیای پیرامونمون را به کل عوض کرد. تا قبل از جان لاک، اخلاق (متاثر از نظرات دکارت) به عنوان یک وظیفه duty تعریف میشد. مثلا همه انسانها وظیفه داشتن که راستگو باشن (دکارت به وجدان معتقد بود). لاک ولی اخلاق را بر اساس حق تعریف کرد. مثلا به جای اینکه به من بگه که موظفم راستگو باشم بهم گفت که بقیه انسانها حق دارن که حقیقت را بدونن! در نگاه اول تفاوت چشمگیری به نظر نمیرسه ولی یه نگاه عمیق تر نشون میده که چه تاثیرات مهمی از همین تفاوت زاویه نگاه ناشی میشه. اول از همه اینکه به جای وجدان فردی یه مفهوم اجتماعی نشسته. دوم اینکه براساس نظر لاک، انسانها حق آزادی دارن. حق حکومت بر خودشون را دارن. حق دارن برای زندگی خصوصیشون تصمیم بگیرن.در نتیجه، اولین نهضت های دموکراسی خواهی در دنیا (اروپا) متاثر از جان لاک شکل گرفتن.

می بینین؟ تفاوت ریشه ای در یه چیزه. اونم اینه که وقتی یه نفر داره با چوب میزنه تو سرت، بشینی و بگی تو رو خدا نزن و خیلی هنر کنی دنبال اثبات باشی که میزنه! و دوم اینکه پاشی وایسی چوب رو از دستش بگیری، حالا چه تو میزدی، چه مجبورت میکردن که بزنی، چه نمیدونستی که داری میزنی، چه اطرافیانت یواشکی میزدن و ...
این چیز خیلی جدیدی نیست. یه نامگذاری جدیده برای اون چیزی که رهبران فراموش شده ما بهشون میگفتن "حق الله" و "حق الناس". ببینین، میگه حق، نمیگه وظیفه عبد. وظیفه عبد رو در جای خودش به عنوان توصیه اخلاقی میگه، ولی کار که به حساب کتاب کشیده میشه، اسمش میشه "حق". یعنی اینکه:
- این مسئول رو ما گذاشتیم برا این مسئولیت، اگه احساس میکنیم به مسئولیتش عمل نمیکنه، ولو اثبات خلافش رو نکنیم، و از اون بالاتر، اگر هم داره به مسئولیتش عمل میکنه، این "حق" ماست که عوضش کنیم. اون مسئولیت که حق ایشون نیست، "وظیفه" ایه که در قبال درآمدی که از ما میگیره داره انجام میده.

به همین دلیل بدم میاد وقتی می بینم یه عده نشستن، هی دارن واسه خودشون مسئولین رو وعظ میکنن. بابا جان، اگه کار نمیکنه، یه کارگر دیگه بیار. تو امور خودت تو اینتقدر پایبندی، چرا در مورد حق الناس اینقدر محکم نیستی؟
و آخر از همه، حق الناسه که احتمالا غیبت اون بنده خدا بشه، ولی حق الناس نیست که از دسته گل های ایشون، مملکت احتمالا به فنا بره! غیبت نکن عزیزم، بگو این احتمال میره، بنده این کارگر رو نمی خوام، باور ندارین، برین از صاحب مغازه سر کوچه تون بپرسین کارگری که احساس کنن دستش ناپاکه رو نگه میدارن یا نه.

پانوشت: این رو از وقتی از ایران اومدم میخواستم بنویسم، اصلا ربطی به اتفاقات اخیر نداره.

2 comments:

ایمان محمدی گفت...

همه‌ی دعوای ما با اون‌ها سر اصل 56 قانون اساسیه: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می‌آید اعمال می‌کند.» اون‌ها می‌گن نه‌خیر، حاکمیت از آن ولی فقیهه!

Mohammad KhoshZaban گفت...

احسنت!
من خیلی از کسایی ناراحت میشم که به صورت ناخودآگاه قبول دارن که هر کسی نشست سر پستی، باید نصیحتش کرد، انگار اون پست مالشه. حواسشون نیست که خودشون گذاشتنش. این یعنی باید سالها طول بکشه تا ملت این رو درک کنن که جمهوری یعنی چی!
البته قدم اول اینه که بفهمن "حق" دارن! و این احتمالا خیلی طول میکشه!