۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

اندر ستایش فردوسی

از فردوسی کم میگن، خیلی کم.
بیشتر بین افراد، مشهوره که اشعارش یه داستانه و بس. در حالیکه اشعارش سرشار از معانیه. فردوسی معانی رو روشن و رک و رودررو میگه، در هزار پرده حرف رو مخفی نمیکنه، محکم نصایحشو میگه، مثل مشتی از خروار:
نباید نمودن ببی رنج رنج ، که بر کس نماند سرای سپنج
یا این که دیگه مشهوره:
فريدون فرخ فرشته نبود ، ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيکويی ، تو داد و دهش کن فريدون تويی
یا این دیگه واقعا در اون دوره شاهکاره: وقتی در شاهنامه از قول پیشگوها به زال میگه که این نوزاد، شغاد، وقتی بزرگ شه نژاد سام رو از بین میبره (قتل رستم)، زال به جای اینکه فرمان به قتل بچه بده، میگه:
غمی گشت زان کار دستان سام ، ز دادار گیتی همی برد نام
به یزدان چنین گفت کای رهنمای ، تو داری سپهر روان را به پای
به هر کار پشت و پناهم توی ، نماینده ی رای و راهم توی
سپهر آفریدی و اختر همان ، همه نیکویی باد ما را گمان
بجز کام و آرام و خوبی مباد ، ورا نام کرد آن سپهبد شغاد
اساسا، من از روحیه ستم ستیزی و نیکخواهی و شهامت و شرافتی که تو شاهنامه دائما ازش سخن گفته میشه، لذت می برم. واقعا زیباست.
یه مطلب دیگه، ختم این پسته:
وقتی فردوسی به دربار محمود می آد، شبی سه شاعر دربار، عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی در حضور فردوسی، به تحریک عنصری که فکر میکرده طبع فردوسی، شاعرانه نیست و در طول سالها به سختی شاهنامه رو گفته، هرکدام یه بیت میگن که فردوسی رو زمین بزنن!
عنصری: چون عارض تو ماه نباشد روشن
فرخی: مانند رخت گل نبود در گلشن
عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن
و فردوسی: مانند سنان گیو در جنگ پشن
خیلی شاهکاره واقعا.

در نهایت، این هم از هجونامه فردوسی برای سلطان محمود، از بچگی، هزار تا نسخه اش رو دیدم، این یه ورژن منتخب خودمه!:
ایا شاه محمود کشورگشای ، ز کس گر نترسی بترس از خدای
ندیدی تو این خاطر تیز من ، نیندیشی از تیغ خون ریز من
که بددین و بدکیش خوانی مرا؟ ، منم شیر نر میش خوانی مرا؟
مرا غمز کردند کان پرسخن ، به مهر نبی و علی شد کهن
مرا سهم دادی که در پای پیل ، تنت را بساوم چو دریای نیل
نترسم که دارم ز روشن دلی ، به دل مهرجان نبی و علی
چو سلطان دین بد نبی و علی ، به فر الهی و شاه یلی
گر از مهر ایشان حکایت کنم ، چو محمود را صد حمایت کنم؟
برین زادم و هم بدین بگذرم ، ثنا گوی پیغمبر و حیدرم
اگر شاه محمود ازین بگذرد ، مر او را به یک جو نسنجد خرد
منم بنده هر دو تا رستخیز ، وگر شه کند پیکرم ریزریز
جهان تا بود شهر یاران بود ، پیامم بر تاجداران بود
که فردوسی طوسی پاک جفت ، نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبی و علی گفته‌ام ، دررهای معنی همه سفته‌ام
هر آن کس که شعر مرا کرد پست ، نگیردش گردون گردنده دست
چو فردوسی اندر زمانه نبود ، بدان بد که بختش جوانه نبود
بگفتم من این نامه بیور هزار ، نکرد او درین نامه من نظار
سخنهای شایسته آبدار ، به گفتار بدگوی کم کرد کار
چو دیهیم دارش نبد در نژاد ، ز دیهیم داران نیاورد یاد
اگر شاه را شاه بودی پدر ، به سر برنهادی مرا تاج زر
بسی رنج بردم درین سال سی ، عجم زنده کردم بدین پارسی
بسا نامداران و گردنکشان ، که دادم یکایک از ایشان نشان
همه مرده از روزگار دراز ، شد از گفت من نامشان زنده باز
مرا گفت خسرو که بودست و گیو ، همان رستم و طوس و گودرزنیو
مرا در جهان شهریاری نوست ، بسی بندگانم چو کیخسروست
پشیزی به از شهریاری چنین ، که نه کیش داند نه آیین نه دین
سر ناسزایان بر افراشتن ، وز ایشان امید بهی داشتن
سرِ رشته خویش گم کردن است ، به جیب اندرون مار پروردن است
که سفله خداوند هستی مباد ، جوانمرد را تنگدستی مباد
درختی که تلخ است آن را سرشت ، گرش درنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب ، به بیخ انگبین ریزی و شیر ناب
سرانجام گوهر به کار آورد ، همان میوه تلخ بار آورد
شهی که بترسد ز درویش بود ، به شهنامه او را نشاید ستود
پرستارزاده نیاید به کار ، وگرچند باشد پدر شهریار
ز بدگوهران بد نباشد عجب ، سیاهی نشاید بریدن ز شب
به ناپاک زاده مدارید امید ، که زنگی به شستن نگردد سپید
ز بد اصل چشم بهی داشتن ، بود خاک در دیده انباشتن
جهان دار اگر پاک نامی بدی ، در این راه دانش گرامی بدی

2 comments:

ناشناس گفت...

فردوسی تمام زندگی خود را صرف این کرد که آثار نکبت تازیان اهریمن پرست را از فرهنگ ایرانیان بزداید.
او میدانست که علی چه جنایاتی بر علیه مردم بیدفاع ایران کرده بود وهیچگاه فردوسی اینگونه از قاتلان ایرانیان نیک سخن نگفته.
در ضمن برخی واژه های به کار برده شده در این ابیات در زمان فردوسی رایج نبوده.
به احتمال زیاد یک شیعه تازی پرست بد سگال این ابیات را در زمان شاه اسمایئل صفوی به نسخه ای از شاهنامه افزوده است.

داریوش پارسی
ایرانی پیروز است حزب الله نابود است

Mohammad KhoshZaban گفت...

آقا داریوش،
اینکه حمله اعراب به ایران صحیح نبود یک حرف است.
اینکه حضرت علی(ع) نظرش در مورد اون جنایات چه بود، یک حرف است.
اینکه آیا فردوسی آن اشعار را گفته بود، حرفی دیگر. چون شما آن اشعار را دوست نداری، راه حلش شعار نیست، بررسی نسخه شناختی است.
ولی سوالی که همچنان پایدار است، این است، که چه شد، که مغول به ایران حمله کرد ولی به لحاظ فرهنگی و دینی، خود مغول عوض شد. اعراب به ایران حمله کردند و ایران بالاخره مسلمان شد. چرا؟