۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

تدریس

حدود دو سه هفته پیش، پا شدم رفتم قسمت "داوطلبی" (volunteering) دانشگاه برای تدریس. جور میکنن که بری مدارس به بچه ها در درسشون کمک کنی. (حقوق نداره، خیلی دانشجوها برای بهتر شدن CV شون اینکار رو میکنن)
خلاصه، امروز اولین جلسه بود، تصورم خیلی غلط بود. وضع این بنده خدایی که به من گفتن بهش کمک کنم، خیلی خرابه، تازه این جزو کساییه که رو مرزن (C-D) که میخوان با یه کمک اضافه نمره شون C بشه.
واقعا دلخراش بود، جدا از اینکه جدول ضرب رو حفظ نبود و ضرب هایی مثل 3 × 5 رو این طوری حل میکرد که با انگشتش تا سه میشمرد و هر بار پنج رو جمع میکرد (واسه همین سر 6 × 4 گیرپاچ کرد. شش بار جمع کردن چهار سخته بالاخره!)، کلا همیشه به مدل حل مسئله قبل نگاه میکرد و بعدی رو حل میکرد و وقتی صفحه خالی میگذاشتم جلوش، اولی رو همیشه اشتباه میکرد. واقعا دلم سوخت. یهو به فکر فرو رفتم که واقعا چرا من (و تا اونجایی که میدونم بچه های مدرسه مون) اینجوری نشدیم؟
یه اتفاق فجیع هم افتاد. یه مبحثی دارن به اسم value for money که مثلا وقتی دو کیلو شیرینی، پنج پونده و سه کیلو شیرینی، هفت پوند، کدوم واقعا ارزونتره. ازش پرسیدم کدوم رو میخری؟ گفت پنج پوندیه رو، گفتم چرا؟ گفت ارزونتره. گفتم خب، ببین، بر اساس یک کیلو کدوم ارزونتره. گفت اگه پول نداشته باشی، همیشه ارزونتره رو میخری. اینجا برا چند ثانیه مبهوت شدم، واقعا قلبم درد گرفت. بعد ادامه دادم که نه، ما میخوایم برونیم کدوم ارزونتره، به مبلغش نگاه نکن و ... ولی واقعا به بچه هایی از این دست میخوری که بنده خدا ممکنه وضعیت مالی مناسبی هم نداشته باشه (البته به لحاظ غذا، مسکن و بهداشت از طرف دولت تأمین میشه اگه وضعشون مناسب نباشه. هر چند ممکنه مسکنش چندان دلچسب نباشه!) چی میتونی بگی؟
بعد از حدود یه ساعت و سه ربع سر و کله زدن، دیگه سر درد گرفته بودم.
جالب بود که بعدش که مسئول مدرسه ازمون نظرمون رو پرسید، همه گفتن خوب بود، من گفتم این بنده خدا اصلا هیچ کدوم از مفاهیم رو درک نکرده، فقط داره حفظ میکنه شیوه حل رو. گفت کی؟ گفتم فلانی. گفت اتفاقا همین الان اومد با من دست داد و گفت که خیلی خیلی ممنون، خیلی برام مفید بود. باز دوباره شوکه شدم! (شاید تا حالا تو عمرم معنی عبارت "دهنش باز موند" رو درک نکرده بودم) معلمه بهم گفت:

Don’t take it hard on yourself or them. These kids just have to get a C.
موقع بیرون اومدن با خودم گفتم شاید واقعا برام قابل درک نیست که بعضی ها ورقه ای رو امتحان میدن که ماکزیممش C ـه. واقعا درک نمی کنم...

پانوشت: راستی یادم رفت بگم، این سطح تقریبا یه چیزی بین دوم دبیرستان - سوم دبیرستان ماست. خدا رحم کنه وقتی بخوام جبر کار کنم.