۱۳۸۶ اسفند ۱, چهارشنبه

Dead Poets Society

این فیلم رو هر دفعه می بینم تحت تأثیر قرار میگیرم. حرفهای Mr. Keating واقعا عمیقه و مهم. ایندفعه که آخرش رو تصادفا نگاه کردم، با خودم گفتم، تأثیر کدوم یک از معلم هام رو میتونم شبیه ترین بدونم به تأثیر این معلم روی شاگرداش؟ که از رسومی که غلطه و برات وضع کردن ببری؟ کلی فکر کردم، آخرش چند نفر به ذهنم رسید، ولی شاید شبیه ترین تأثیر رو آقای دوایی داشتن. مدیر دبستان، یا بهتر، ادبستان. جلسات دوران راهنمایی، و این دو سه جلسه صحبتی که اخیرا داشتم باهاشون، واقعا نمیدونم چطوری از این مرد به خاطر این همه کاری که برام کرده و نمیدونستم تشکر کنم. چطور میشه که تفکر یه آدم اینقدر عمیق و محکم میشه؟ اونقدر محکم که خیلی روشن به کسی میتونه بگه تمام این مرزها و ارزشهای ساخته محیطت رو چالش کن و خوب هاشو بردار...
یه نکته ی مهم هم به ذهنم رسید، نمیشه این حرفها رو به هر دانش آموزی گفت، چون ممکنه برداشت بیکارگی از این حرفها بکنه. این حرفها، حرفهاییه که باید به کسی گفت، که میدونه به درسش (وظیفه اولیه اش) چطوری باید رسیدگی کنه و راهی میخواد بیش از این. شاید واسه همین هم بود که Keating تو یه مدرسه سطح بالا این حرفها رو میزد.
واقعا دیالوگ هاش زیباست...

2 comments:

ناشناس گفت...

من البته احساسم به آقای ِ دوایی دقیقاً برعکس آقای ِ کیتینگه. اما خب، من منم، تو هم تویی!

Mohammad KhoshZaban گفت...

یه دفعه یادم بنداز، احتمالا میتونم برات توضیح بدم فکر میکنم چرا احساست اینه و چرا من فکر میکنم که اشتباه میکنی. البته حضوری!